کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

تشنه ی کتاب که بودم ، وقتی در شهر می گشتم، با چراغ بودم یا بی چراغ ، جایی را نمی یافتم که سیرابم کنند.

اما یکسالی می شود که دوستان ، دور هم جمع شدند و سقاخانه بنا کردند و تشنگان را آب می نوشانند.

"کتابستان اراک" ، سقاخانه است. سقاخانه ای که با همت بنا شد و با تلاش به راهش ادامه میدهد.

سقاخانه ، "کتابستان اراک" است که مامن اهالی فرهنگ و ادب و هنر است.

هرگاه تشنه شدی یا خسته بودی و دنبال مامن می گشتی، به سقاخانه ی "کتابستان" سری بزن.

یاعلی

::
آدرس: اراک، خیابان خرّم، جنب هتل زاگرس

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندها

۵۷ مطلب با موضوع «معرفی کتاب» ثبت شده است

۲۶
تیر

ماه رمضان که می رسد ، شیاطین جن را به غل و زنجیر می کشند ، اما چه کنیم با شیاطین انسیِ صدا و سیما؟! بچه های زحمت کش صدا و سیما می ترسند یک بار، مردم ،خدایی نکرده ، زبانم لال ، سمت دعا و مناجات و ... بروند و از راه به در شوند ، برای همین هرسال ،ماه رمضان تمام شبکه ها با هم بسیج می شوند و دست به دست هم می دهند و مردم را سرگرم می کنند و هریک به طریقی عده ای را می گذارند سرِ کار!

در این بخش -با اجازه ی شما_  سه مطلب را ارائه می دهم:

1. حتما کتاب پر ارزش و ارزان قیمت "غفلت و رسانه های فراگیر " را مطالعه کنید تا کمتر مسحور این جعبه ی جادو شوید و بتوانید خود و خانواده تان را از دست تلویزیون نجات دهید. این کتاب اثر استاد یوسفعلی میرشکاک از دوستان بسیار نزدیک شهید آوینی است. استاد الان  شدیدا نگران دوست و پیرشان علی معلم هستند که سکته تمغزی کرده اند. البته حال خود میرشکاک هم تعریفی ندارد.

برای جفتشان دعا کنید.

2. در ادامه داستانی را در همین موضوع تقدیمتان می کنم که سال ها پیش نوشتمش.

3.اگر تحت تاثیر کتاب و داستان قرار گرفتید ، جو گیر نشوید ، همه ی برنامه های تلویزیون هم مخرب نیست ، سالی یک برنامه ی خوب هم دارد ! برنامه ی "راز" را که هر شب از شبکه 4 پخش می شود ، به هیچ عنوان از دست ندهید.


و اما داستان:

  • محمد گازرانی
۲۶
تیر

این مطلب را با همین تیتر، به بهانه ای در رساتر منتشر کرده بودم. شاید بد نباشد در کتابستان هم بخوانیدش!
پست اصلی: http://www.rasatar.ir/post-49.aspx

ممنان از توجهتان!

..................................................................

نمایشگاه کتاب با 40 درصد تخفیف! همین دیروز هم یک دانه اش را دیدم با 50 درصد!!

حتما فکر می کنید که این خوب است و آمار کتابخوانهای جامعه را بالا می برد. البته درصدی را بالا می برد ولی این آمار به درد نمی خورد. چون سالانه و شاید فصلی باشند. یعنی هر سال که نمایشگاهی برگزار می شود این آمار تغییر می کند. که باز هم به درد نمی خورد. چون به نسبت آمار کتاب خرهای ما پایین می آید. در واقع با وجود این نمایشگاه ها به این نکته توجه نمی شود که ارزش کتاب را نیز پایین آورده ایم. منظورم این نیست که کتاب را باید گران خرید. بلکه به جای اینکه کتاب را با تخفیف به مردم تحمیل کنیم، با فکر و برنامه ریزی آن را جزو سبد خانواده قرار دهیم. در واقع یکی از ساده ترین راه ها این است که باید کاغذ با قیمت پایین تری به دست ناشران برسد تا کتاب ها پس از هر چاپ جدید، افزایش زیادی در قیمت نداشته باشند و مخ مردم سوت نکشد. و این باعث می شود کتاب را به ارزش واقعی خریداری کنند.

  • سیدمسعود طباطبائی
۲۶
تیر

می خواهی بنگری؟

روزبه (سلمان) درون خود را کشف شده دید ، چاره ای نداشت جز اقرار ، اما او از کجا فهمید؟!

اگر پیامبر است پس باید بداند.

محمد (ص) ردایش را برداشت و شانه اش را به سوی روزبه گرفت ، همین را می خواستی ببینی؟

مهری زیبا و شگفت انگیز با همان علائم که شنیده بود در برابر چشمان روزبه ظاهر شد، روزبه دیگر با خود نبود ، افتاد.... ، به خاک افتاد ، برخاست و بر شانه های پیامبر بوسه زد ، او یافته بود پیامبر را ، او یافته بود کسی را که عمری در پی او بود ، بوسه به دستان پیامبر می زد ، به پای او افتاد ، گریه امانش نداد ، اشک سیل شد ، صورتش غرق اشک بود.

پیامبر او را در بغل گرفت:

- ما یافتیم تو را ، تو گمشده بودی ، خداوند گمشده ها را می یابد ، وقتی گم شدید بایستید تا طعمه ی گرگها نشوید ، چوپان خواهد آمد و شما را پیدا خواهد کرد ، روزبه فهمید نیافته است ، یافته شده است ، شکار نکرده است ، شکار شده است.

***

از کتاب "او سلمان شد" نوشته ی سید ناصر هاشم زاده.

هاشم زاده در بسیاری از فیلم نامه های مجید مجیدی ، همکار و همیار او بوده است.

  • محمد گازرانی
۲۵
تیر

امروز که آمدم کتابستان دیدم یک نامه و یک کتاب روی میز کارم گذاشته اند:


دوست و همکار گرامی

سلام علیکم

با احترام ، ضمن قبول طاعات و عبادات شما در ماه رمضان به پیوست یک جلد کتاب "حاشیه بر متن"

از تازه های نشر آرما تقدیم حضورتان می گردد.

با تشکر

 مجتبی شاهمرادی

نشر آرما


کتاب را که دیدم ، گل از گلم شکفت ، دوباره یکی از بچه های اراک گل کاشته و کتابی نوشته که در حوزه ی فرهنگ بسیار مفید است. البته اگر مسوولین به توصیه هایش بها بدهند!


  • محمد گازرانی
۲۵
تیر

چهار نوع طبع وجود دارد که هر انسانی متمایل به یکی از این چهار طبع است: گرم وتر ، گرم وخشک، سرد و تر، سرد و خشک .

کار طب اسلامی - ایرانی آن است که طبع انسان را به سمت اعتدال ببرد ، یعنی اینکه سردی را به سمت گرمی و خشکی را به سمت تری هدایت کند و برعکس
این امر سبب می شود که عمر انسان بسیار طولانی شود و به راحتی در برابر بیماری ها تسلیم نشود. برای همین بوده است که  پیامبران عمری طولانی داشته اند ، در آخر هم اکثر این بزرگواران را شهید کرده اند ، یعنی به مرگ طبیعی از دنیا نرفته اند ، برای همین است که عمر طولانی حضرت صاحب از نظر طب اسلامی ایرانی ، اصلا عجیب نیست ، زیرا ایشان طبعی معتدل دارند.
(برگرفته از صحبت های دکتر روازاده)
  • محمد گازرانی
۲۴
تیر

مجید مالکی از دوستان خیلی خوب و قدیمی کتابستان است که فارغ التحصیل دانشگاه علامه طباطبایی  تهران است و الان در دانشگاه آزاد خودمان در رشته ی علوم اجتماعی ادامه ی تحصیل می دهد . او بدون شک بیشتر از همه ی ما تجربه کار فرهنگی دارد و تخصص اصلیش فلسفه ی غرب است.

مجید، همکاریش را با وبلاگ اینگونه آغاز کرد:

  • محمد گازرانی
۲۳
تیر

نیمه شب بود و از سردرد به خودم می پیچیدم، خوابم نمی برد حال و حوصله ی هیچ کاری را نداشتم و عجیب دلم گرفته بود، بد جوری خوابم میامد، لپ تاپم را باز کردم و بنا را گذاشتم به فیلم دیدن، بیشتر از ده دقیقه ی فیلم را تحمل نکردم، رفتم بیرون وآبی به سرو صورتم زدم و برگشتم، علاوه برقرص خوابی که سر شب خورده بودم یکی دیگر را نیز ضمیمه کردم اما بی فایده بود!

دور اتاق قدم می زدم و ذکر میگفتم، سمت رخت خواب می رفتم مدتی غلت می زدم باز بلند میشدم.

مردی از جنس نور

  • محمد گازرانی
۲۲
تیر

این روزهای رمضان اگر باتری تمام کردی و توان انجام کاری نداشتی ، جلوی کولر دراز بکش و دو تا متکا بگذار زیر سرت و کتاب بخوان ، اگر مشتی هستی و با آقای ما صفا می کنی، کتاب "آداب روزه داری و احوال روزه دارانِ " ایشان را بخوان که به درد این روزهایت می خورد.

اگر هم خدایی نکرده با آقا مشکل داری بعد افطار بیا اینجا کمی با هم صحبت کنیم ، اما تا افطار نشده همان طوری که گفتم دراز بکشو هر کدام از کتاب های زی را که دوست داشتی بخوان:

روزه دریچه ای به عالم معنا : استاد اصغر طاهر زاده

رمضان دریچه رویت: استاد اصغر طاهر زاده

آزادی معنوی : شهید مطهری

درس سحر : استاد محی الدین شیرازی

شهر خدا : علیرضا پناهیان (البته اگر خدایی ناکرده ، زبانم لال ، با رهبری مشکلی داشته باشید ، حتما از پناهیان هم دل خوشی ندارید!)

  • محمد گازرانی
۲۲
تیر

«صبح امروز که از فرودگاه بین المللی جان اف کندی وارد خاک آمریکا شدم، به نظرم آمد هرچه خوانده ام هیچ است و باید از نو دستگاه ذهنم را بچینم، از سفرنامه «جلال آل احمد» گرفته تا «بهشت شداد» جلال رفیع و از رمان «بی وطن» امیرخانی تا «خنده دار به فارسی» فیروزه جزایری دوما...»

  • محمد گازرانی
۲۲
تیر

امید مهدی نژاد یک مجموعه ی طنز جمع آوری کرده است با شعرهایی که در اوج خنده دار بودن برای بعضی ها هم گزنده اند و اسم آن را گذاشته است "یک بغل کاکتوس" ، یک بغل کاکتوس با هزاران تیغ گزنده را هم   کرده است عکس روی جلد!
یک روز خانمی  آمد "کتابستان" و این کتاب را برداشت، می گفت :"آقا غیر از این ، دیگه در مورد پرورش گل های آپارتمانی  کتابی ندارین"!
***
یک دختر  سانتی مانتال هم آمده بود و کتاب "مربای شیرین" هوشنگ مرادی کرمانی را که مجموعه داستان است ، برداشته بود و می گفت :"جناب! چندتا کتاب دیگه تو همین موضوع به من بدین"
پرسیدم:" چه موضوعی؟"
-       
همین موضوعا دیگه ، سفره آرایی و تهیه مربا و دسر و آشپزی و از این جور چیزا !!!

 

 

  • محمد گازرانی
۲۲
تیر

«در پایتخت فراموشی» حاشیه‌نویسی بر سفر مشترک محمدحسین جعفریان و بهروز افخمی به کابل و پنجشیر توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسید.

  • محمد گازرانی
۲۲
تیر

رباره‌ی رمان «پرواز بر فراز ویوودینا»؛ محمود اکبرزاده

“نبرد مسلمانان بوسنیایی با دژخیمان صرب، یک سرود جاودان بود. یک قوس و قزح در آسمان همیشه ابری غرب. حکایت مظلومیت مردم بوسنی و هرزگوین، تاریخ انسانیت را شرمنده کرد و آدم‌های این گوشه از سرزمین خدا، هم‌رزم با فرشته‌ها به ستیز با دیوان و ددانِ دود و آهن رفتند. و در  این میان، آنان که تا همیشه‌ی تاریخ شرمنده نخواهند بود، سرافرازانی هستند که این مظلومین را یاری کردند.

پرواز بر فراز ویوودینا

  • محمد گازرانی
۲۲
تیر

مقداری دودل بودم چرا که نویسنده اش را نمی شناختم.با هر زحمتی بود کتاب را بدست گرفتم ساعت تقریبا هشت شب بود که مطالعه کتاب را آغاز کردم.

لامپ اتاق ها یک به یک خاموش می شدو من ازاتاقی به اتاق دیگر می رفتم و در آخر هم در پذیرایی خانه مستقر شدم آنقدر گرم خواندن شده بودم و خطوط کتاب من را به سفری دور و دراز برده بود که یک آن به خودم آمدم و دیدم که ساعت 4صبح است و من از جایم مگر برای خوردن چای تکان نخورده ام و این ماجرا فردا هم تکرار شد. دیگر نمی توانستم دل از کتاب بکنم.خط به خط کتاب سفری را برایم تدارک دید و خود را در کوچه پس کوچه های شهر کوفه یافتم.


  • محمد گازرانی