بنده معتقدم افرادی که زیاد کتاب می خوانند، اگر دقت کنند و کمی به فن نویسندگی آشنا شوند، به راحتی می توانند اهل قلم شوند ، در همین راستا مطلب زیر را از سایت رضا امیر خانی برایتان انتخاب کردم تا به امید خدا شما هم قلم به دست شوید.
این مطلب شامل دو بخش است که قسمت دوم آن را انشا الله در روزهای آینده خواهم آورد:
سرلوحه هفتم : آموزشِ داستاننویسی به زبانِ ساده (قسمتِ اول)
|
حتا
دو زار هم به آموزشِ داستاننویسی به این شیوهی مرسوم اعتقاد ندارم. این که
بنشینی و جلسه به جلسه، طرح و پیرنگ و شخصیت و... تدریس کنی و بعد هم شاگردانِ
محترم را واداری که بنشینند و انشا بنویسند. آموزشِ تکنیک شاید امری ناممکن
نباشد، اما مطمئن باشید، آموزشِ هنر، روحِ هنر، ناممکن است.
نویسنده فقط بر اساسِ یک فشارِ درونیِ منبعث از یک نیازِ بیرونی، میتواند
بنویسد و تازه در صورتِ اقبالِ مخاطب شاید بعدها اسمِ نویسنده را رویش بگذارند و
تو این میان فقط بایستی مراقب باشی تا حلقهی اقبالِ ناممکن نجنبانی.
من کاملا تجربی به کلاسهای داستاننویسی نگاه میکنم. چند داستاننویس از این
کلاسها به در آمدهاند؟ خدا وکیلی بشمارید! منصفانه و از هر طیف... تازه اگر یک
استثنا هم پیدا کنید، جوابتان میدهم که بابا این استثنا نقضِ قاعده نمیکند و
اصولا تجربهای است ابطالناپذیر. از کجا معلوم که اگر این استعداد به این کلاسها
نمیرفت، همین و بل بهز این که هست، نمیشد؟!
چارهای نداریم مگر ملاکهای تجربی و محکِ آمار! چند نفر گولِ این آموزشها را
خوردهاند و چه تعداد از فارغالتحصیلانِ این آموزشها نویسندهی بالاتر از
متوسطی شدهاند؟ از میانِ نویسندههای بالاتر از متوسط چند در صد محصولِ چنین
آموزشهایی هستند؟ بابا! مسلمان! به قدری تعداد نویسندهگانِ بالاتر از متوسط در
میانِ نویسندهگانِ فارغالتحصیل از کلاسهای داستاننویسی کم است که من قول میدهم
اگر برویم وسطِ خیابان و به طورِ اتفاقی دو تا اتوبوس آدم جمع کنیم، در میانِ آنها
نویسندهگانِ بهتری بیابیم! از آن طرفِ قضیه، اصلا شیوهی آموزشِ آکادمیک، برای
تربیتِ نیروی متوسط است نه برای تربیتِ نیروی سرآمد. فراموش نکنید که ادبیات
عرصهی آدمهای متوسط نیست.
خانمی سی و چند ساله در حوزهی هنری آمده بود پیش من و قصهای داده بود. به زحمت
به او رساندم که قصه بسیار ضعیف است. جوابم داد که نه ترم داستاننویسی خواندهام.
همه ترمها با نمرهی الف پاس شده است. آنوقت تو به داستانِ من ایراد میگیری؟!
مسلمان! نه ترم یعنی کارشناسیِ ارشد در رشتهی مثلا پرستاری، مثلا مهندسیِ برق،
مثلا آشپزی حتا خانهداری و بچهداری... نه ترم عمرِ این آدم، یعنی پنج سال از
زندهگیاش تلف شده است. چه کسی پاسخگوست؟ در همین کلاسها خانمجلسهایهایی
-و البته آقاجلسهایهایی- داریم که پانزده سال است عمر تلف کردهاند و دریغ از
یک قصهی متوسط... آنوقت در ارشاد، در حوزه، در مسجد، حتا در شهرداری! کلاسِ
داستاننویسی میگذارند.
فیالفور میپرند وسطِ حرفِ آدم که در همهجای دنیا چنین آموزشهایی هست. اولا
باشد! به من چه دخلی دارد؟ دوما، در ایالاتِ متحدهاش درست است که کلاسهای
آموزشِ نویسندهگیِ خلاق در دانشگاه دارند، اما این دورهها را نگذاشتهاند که
کسی چیز یاد بگیرد. دوره گذاشتهاند که نویسنده بتواند به ازای جلسهای پولی
بگیرد و از آن طرفِ قضیه در ایالاتِ متحده با وابسته کردنِ نویسنده و روشنفکر
به دانشگاه، عملاً به لحاظِ سیاسی، یارو را اخته میکنند.
اینجا هم شاید همین ضرورتِ مالی باعث این همه کلاس در فرهنگسراها و مساجد و
الخ شده باشد. اما مشکل چیز دیگری است. میانِ مدرسان آمار بگیرید تا بفهمید که
یکسری آدمِ حرفهای تدریسِ داستاننویسی میکنند، که عمدتاً خلاقیتِ نوشتنِ
داستان را ندارند. کمتر از بیست درصدِ مدرسان قصهنویسانِ زنده هستند! یعنی
ترجمهی این روش که در ینگه دنیا برای کمک به نویسنده جماعت درست شده بود، در
ایران حتا این فایده را نیز ندارد. فایدهاش میرود در جیبِ دودوزهبازانِ حرفهای...
صدایش را در نیاورید. غمِ نان اگر نباشد -که همیشه هست، نویسندهای به سراغِ
آموزشِ داستاننویسی خواهد رفت که دورهی خلاقیتش سپری شده باشد و گرفتارِ شهوت
مریدبازی شده باشد. یعنی به جای مخاطب، چشم به مرید داشته باشد.
***
بگذریم.
من اعتقاد دارم داستاننویس فقط از راهِ خواندنِ داستان کسبِ تجربه میکند. به
قولِ منطقیون فاقدِ شیئ معطیِ شیئ نخواهد شد. تا داستان نخوانی داستاننویس
نخواهی شد. و اگر داستان بخوانی به عوضِ پرت و پلاهایی که بیشاپ و آلیوت و ترجمههای
وطنیشان از جمعبندیِ همینها تحویلت میدهند، خود خواهی آموخت. و فراموش نکن
که به قولِ پیاژه هر آموزشی لذتِ یک کشف را از تو خواهد گرفت. بخوان که لذت
ببری، آنزمان حتما خواهی آموخت، آنزمان حتما کشف خواهی کرد.
به هر رو قسمتِ اول از کلاسِ آموزش داستاننویسی را در فایل صد برایتان
آماده کردهام. به محضِ مطالعهی محتویات!ِ "صد" میتوانید در همین جا
پیغام بگذارید تا پروندهی دویست (قسمتِ دوم) را روی لوح بفرستم. فراموش نکنید،
وظیفهی هنر بیانِ حقیقتِ مکتوم است. شاید پس از مطالعهی محتویاتِ
"صد" به این نتیجه برسید که حرفی برای نوشتن ندارید. در این صورت
مطمئن باشید که هم شما سود بردهاید، هم بنده و هم ادبیات (اگر اصالتاً قابلِ
تفکیک باشیم!!!)...
|