باز هم کلت 45!
مجید مالکی از دوستان خیلی خوب و قدیمی کتابستان است که فارغ التحصیل دانشگاه علامه طباطبایی تهران است و الان در دانشگاه آزاد خودمان در رشته ی علوم اجتماعی ادامه ی تحصیل می دهد . او بدون شک بیشتر از همه ی ما تجربه کار فرهنگی دارد و تخصص اصلیش فلسفه ی غرب است.
مجید، همکاریش را با وبلاگ اینگونه آغاز کرد:
رمان کلت 45 را با اکراه از قفسه برداشتم و فکر می کردم این کتاب هم مانند بسیاری از رمانهای نچسبی است که تاکنون خوانده ام.
بی انگیزه شروع به خواندن کردم اما کتاب در همان چند صفحه اول مرا گرفت و من با قصه همراه شدم.
حسام الدین مطهری، جوان24 ساله ای است که فضای دهه 50 را برایمان روایت کرده. جوانی که در زمان انقلاب نبوده اما توانسته است آن زمان را خوب ترسیم کند.
رمان حکایت خانواده ی فیروزی است. خانواده ای با زندگی شیرین و پر از آمال و آرزو برای آینده. حمزه و مهین تمام آرزوهای خوش را در تقدیرفرزندانشان صالح و مینو تمنا می کنند. اما داستان این خانواده داستان ساده ای نیست. داستانی نیست که پدر 30 سال کار کند و بازنشسته شود و بچه ها بروند درس بخوانند و ازدواج کنند و... . گرداب بلا در انتظار این خانواده نشسته است و تقدیر درپیشانی تک تک اعضای خانواده بلا را "درشت تر"نوشته است.
در اوایل داستان گرداب بلا درست در مرکز خانواده می افتد و موج انفجار هر کدام از اعضای خانواده را به سمتی پرتاب می کند. ساواک پدرو مادر را دستگیر می کند. مینوی 6 ساله در خانه همسایه بزرگ می شود و صالح 10 ساله هم که خانه را در محاصره ساواک می بیند تا جایی که می تواند از دست ساواک فرار می کند و ناگهان خود را در محیطی نا آشنا می بیند جایی که با خیابانهای محله شان تفاوت دارد. او هم مانند مینو در خانواده ای دیگر بزرگ می شود...
نویسنده با قدرت بسیار بالایی گره های منظمی را ایجاد می کند و مانع از افت داستان می شود.هرچه داستان جلو تر می رود، نقاط اوج هم ارتفاع بیشتری می یابد و جذاب تر می شود.
"دوستانی که اهل رمان هستند از دست ندهند."
https://plus.google.com/u/0/114380038143341644221/posts
مجید مالکی