خواستم مطلب جدید بذارم دیدم که نسبت به نوشته استاد میرشکاک در مورد جعفریان کم لطفی شده.
اگر وقت کردید یه بار دیگه بحونیدش که چیز عجیبی ست:
یاعلی
خواستم مطلب جدید بذارم دیدم که نسبت به نوشته استاد میرشکاک در مورد جعفریان کم لطفی شده.
اگر وقت کردید یه بار دیگه بحونیدش که چیز عجیبی ست:
یاعلی
الحمدلله علمای ما علمای شعر دوستی هستند، برخلاف قرون گذشته که شاعران یا تبعید می شدند یا اعدام!
روزی درس تفسیر استاد جوادی آملی بودم که ایشان شدیدا به یادگیری ادبیات فارسی سفارش کردند و آن را برای هر طلبه ای ضروری دانستند.
امروز هم مطلبی از ایشان دیدم که به دلم نشست ، تقدیم شما:
جعفریان را قبلا خدمتتان معرفی کرده ام، استاد میرشکاک را هم. و این دو هر کدام انسان های عجیبی هستند که اگر یک بار توفیق زیارتشان را درک کرده باشی تا مدت ها نمی توانی شخصیتشان را درک کنی.
حالا سیدِ میرشکاک، حسین جعفریان را روایت می کند.
خاطراتم میان یک خانه
برج بی روح تازه ای می شد
دل من بود آنچه میبردند
پاره های قراضه ای می شد
شهر ها رو به رشد بودند و
دل ما نیز روبه ویرانی
دل ما گشت غارت دزدان
دیو و انگشتر سلیمانی
بچه بودم هنوز یادم هست
خانه ای بود بین باغی که...
جای جایش پر از محبت بود
آه آن خانه و اتاقی که ...
عصرها عطر یاس می پیچید
بوی جاروی خیس روی غبار
مادرم بعد سفره می انداخت:
آی مهدی پنیر را تو بیار
همه ی خانه دور هم بودند
چای و نان و پنیر می خوردند
همه باهم کنار یک سفره
لذتی بی شمار می بردند
***
و کنون بعدسال ها امروز
روی ایوان برج می گویم :
حسرت سفره های نان و پنیر
حسرت خاک و آب و جارویم
مهدی کازرانی
ری زاده ایم و مزرعه سبز گندمیم
هر صبح با حسین شما در تکلمیم
ما شیعه ولایت مولا، نسب نسب
سلمان پابرهنه ای از نسل چندمیم
کنار دست ما کشور عزیزی است که سال هاست در مقابل هجوم بیگانه قد خم نکرده و ذلیل نشده است. روس و طالبان و امریکا و... را از خود رانده است و سال هاست که مردمش در سختی و خاک و خون زندگی می کنند، و تنها کاری که ما در قبال این همسایه ی عزیز کرده ایم ، پناه دادن به درمانده ترین های آن ها بوده است اما با منت!
انگار یادمان رفته است که اصلا بین ما مرزی نبود ، ایران همان افغانستان بود و افغانستان همان ایران! واین مرزِ جدایی انداز کار انگلیس بود! دین وزبان و مذهبمان یکی است و از یک فرهنگیم ، فرهنگی که از همان سو تولید می شد و به سایر نقاط ایران پهناور می رسید ، خیلی از ادبا و دانشمندان و شاعرانی که الان منِ ایرانی به آنها افتخار می کنم از همین افغانستانِ مظلوم برخاسته اند.
امروز میخواهم چند کتاب در حوزه ی افغانستان برایتان معرفی کنم:
اولین کتاب از رضای امیرخانی است که محبوب کتابستانی هاست : جانستان کابلستان
سالروز تخریب بقیع تسلیت باد
بقیع
نا جوانمردان از اینجا صحن را برداشتند
کاش می گفتند گنبد را چرا برداشتند
زائری آمد کنار قبر آقایش نشست
با کتک او را ز قبرمجتبی برداشتند
وقتی که دانه بودونبود کبوتر است
بابالجواد راه ورود کبوتر است
از دست صاحبان کرم میچکد هنوز
گندم! همان که شرط وجود کبوتر است
محمد حسین مرادی را که معرف حضورتان هست ، صاحب وبلاگ "اسراب" . برایمان پیام داد که به سایت "چند پیکسل کتاب" سر بزنیم ، نیم نگاهی به سایت انداختم و عاشقش شدم: " عشق در یک نگاه" !
شما هم خوشتان می آید...
خندههای فالش(مجموعه شعر طنز)
سعید سلیمانپور ارومی
دور تو بگردم هسته