علما و شعرا...
سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۳۵ ق.ظ
الحمدلله علمای ما علمای شعر دوستی هستند، برخلاف قرون گذشته که شاعران یا تبعید می شدند یا اعدام!
روزی درس تفسیر استاد جوادی آملی بودم که ایشان شدیدا به یادگیری ادبیات فارسی سفارش کردند و آن را برای هر طلبه ای ضروری دانستند.
امروز هم مطلبی از ایشان دیدم که به دلم نشست ، تقدیم شما:
آیت الله جوادی آملی در دیدار با شاعران آیینی
از شعر کاری برمیآید که از نثر نمیآید
همین یاحسین و یاعباس را ما در کتب مقاتل میخوانیم، گاهی ممکن
است چشممان تر شود اما وقتی که جناب آقای انسانی میخواند، آدم نمیتواند
خودش را کنترل کند. پس آنچه انگیزه را میشوراند چیز دیگری است
از شعر کاری برمیآید که از نثر نمیآید
به
گزارش خبرنگار «نسیم»، پنجشنبه هفته گذشته جمعی از شعرای آیینی مجمع
شاعران اهلبیت(ع) در شهرستان دماوند با آیتالله جوادی آملی دیدار کردند.
فرازهای مهمی از دیدگاههای آیت الله جوادی آملی در این دیدار به این شرح
است:
- شعرای عزیز ما بدانند که مسئولیت
آنها باز کردن گره انگیزه است. از آنها این کار برمیآید. از شعر کاری
برمیآید که از نثر نمیآید. از آهنگ خوبی که یک مداح دارد کاری برمی آید
که از دیگری برنمیآید. همین یا حسین و یا عباس را ما در کتب مقاتل
میخوانیم، گاهی هم ممکن است چشممان تر شود اما وقتی که جناب آقای انسانی
میخواند، آدم نمیتواند خودش را کنترل کند. پس آنچه انگیزه را میشوراند
چیز دیگری است. تنها علم نیست، علم کار اندیشه را تامین میکند. این
مقدمهای بود برای این که عزیزان ما که به لطف الهی در این وادی گام نهادند
خدا را شاکر باشند، که بازکردن گره انگیزه برعهده آنهاست.
- بعضی افراد بخش انگیزهشان خیلی قوی
است اما اندیشهشان ضعیف است. باید بوسیله شعر انگیزه اینها را تقویت کرد.
هرچیزی که فقط میگریاند را نگوییم. هرچیزی که حق است و میگریاند را
بگوییم. عاطفی سخن نگوییم، معقول مقبول سخن بگوییم. ممکن است انسان
بگریاند، اما گریه بدون ادراک، آن ثمر را ندارد. انگیزه بی اندیشه مثل مقدس
بی درک است. هرچه به مقدس بی درک بگویی باور میکند، هرچه به او بگویی
انجام میدهد، اما نمیداند که صحیح است یا نه. او مثل نابینایی است که
میتواند بدود اما نمیداند که کدام طرف برود.
- بعضی نه عقل نظر دارند که اهل اندیشه
باشند، نه عقل عمل دارند که اهل انگیزه باشند. نه جزم عالمانه دارند و نه
عزم مومنانه. بنابراین همانطور که اولا در بیرون، یک بخش علمی داریم و یک
بخش عملی و ثانیا چهار گروه زیر مجموعه آن هستند. در درون ما هم یک سلسله
نیروهایی داریم که مسئول اندیشهاند و یک سلسله نیروهایی که مسئول
انگیزهاند که به چهار گروه تقسیم میشوند. عالم عادل داریم، عالم بی عمل
داریم، مقدس بی درک داریم و جاهل متهتک که از هر دو جهت محروم است هم
داریم.
- حالا اصل بحث این است که شعرای عزیز
هم شعر خوب بگویند هم خوب شعر بگویند. هم بخش اندیشه را تامین کنند، هم بخش
انگیزه را. از چیزی که عاطفی محض است ولی برهانی نیست پرهیز کنند. چیزی که
سند دارد را به صورت نظم دربیاوند و اثر ببخشند. اگر شعر هم معقول بود و
هم مقبول، هم اندیشه جامعه و هم انگیزه آن را تامین میکند. هم عقلا و
دانشمندان را میگریاند، هم طبقه دیگر را مینالاند و اثر دارد.
- گذشته از ثواب و هزاران برکتی برای
جریان سیدالشهدا سلاماللهعلیه در دنیا و آخرت است، ما باید بدانیم که به
این جریان بدهکاریم. گفتهاند اسلام نبوی الحدوث است و حسینی البقاء. درست
هم هست. اما انقلاب ما به برکت خود خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام، بدون
تعارف هم حسینی الحدوث است هم حسینی البقاء. آنهایی که کاملا انقلاب را
درک کردهاند میدانند، وقتی بختیار بحث حمایت از قانون اساسی را مطرح کرد،
یک راهپیمایی چهارصد هزار نفره از ساواکیها و ارتشیها ترتیب داده شد که
از خیابان انقلاب میگذشتند و چشم پر کن بود. خیال میکردند که این
میتواند علیه انقلاب کارساز باشد. اما ما در برابر این راهپیمایی چهار تا
راهپیمایی حسینی داشتیم که کار را یکسره کرد. تاسوعا، عاشورا، اربعین و 28
صفر. راهپیماییهایی که میلیونی بود. ما به جز این چهار تا راهپیمایی،
تظاهرات میلیونی نداشتیم. میبینید که همه این 4 روز هم برای امام حسین
است. پس این انقلاب حسینی الحدوث است.
- بعلاوه حسینی البقاء هم هست. برای این
که همه ما دیدیم، پنجاه تا پرچم که روی دوش عزیزان ما بود همه اش یا زهرا و
یا حسین سلاماللهعلیهما بود، یک عدد پرچم سه رنگ هم نبود. درست است که
ایران پرچم دارد و مرز پر گهر است، ما برای حفظ این وطن تا مرز شهادت هم
میرویم، اما دین به ما گفته که این کار را بکن. با این حال اینطور نیست که
این پرچم سه رنگ کشور را حفظ کرده باشد. اینها که دیگر تاریخ نیست، همه
ما با چشم خودمان دیدهایم. نظام و کشور ما بدهکارند. مرثیهای که در
جبههها بود یا حسین یا حسین و کربلا کربلا بود، مرز پر گهر نبود. این مرز
پر گهر در جنگ جهانی اول نتوانست کار بکند و ما شکست خوردیم. در جنگ جهانی
دوم هم نتوانست کار بکند، هرچه گفتند گفتیم چشم، گفتند هفده شهر بدهید،
گفتیم چشم، گفتند برده باشید، گفتیم چشم. این مرز پر گهر بود دیگر.
- شصت سال قبل بنده بیست ساله بودم و در
مدرسه مروی تهران درس حوزه میخواندم. مرحوم آقای کاشانی رهبری نهضت ملی
را برعهده داشت و غالبا طلبهها به احترام ایشان در میتینگها شرکت
میکردند. در جریان ملی شدن صنعت نفت، وقتی که مصدق نفت را ملی کرد و
انگلیسیها را بیرون کرد، شعار رسمی مردم تهران «مرگ بر شاه» بود. در
خیابان مولوی میدانی هست به نام قیام که قبلا میدان شاه بود. 9:30 صبح روز
28 مرداد 32، یک دست فروش یک جعبه گلابی آنجا میفروخت و داد میزد که «آی،
شاه میوه دارم». ریختند و بساطش را به هم زدند که چرا میگویی شاه. ساعت
10 شد، کودتا شد و مصدق و باندش به زندان افتاند و زاهدی دولت تشکیل داد.
بعدازظهر همان روز در همان تهران گفتند جاوید شاه! ما کودتای ننگین 28
مرداد را دیدیم. شاه برگشت، نفت را دادند به انگلیس و گاز را دادند به
شوروی و ما شدیم برده. این ها همان مرز پر گهر بود دیگر. اما وقتی که
امام، مرجعیت، روحانیت، حسینیه و مسجد قیام کرد، شانزده شهریور گفتیم مرگ
بر شاه، هفده شهریور در میدان شهدا آن همه شهید دادیم و گفتیم مرگ بر شاه،
هجده شهریور هم گفتیم مرگ بر شاه. گفتیم تا مرگ شاه خائن نهضت ادامه دارد و
این طور شد. پس این نهضت حسینی الحدوث است و حسینی و البقاء و این باید
حفظ شود. این جایزه را خاندان عصمت و طهارت به ابی عبدالله سلاماللهعلیه
دادند.