کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

تشنه ی کتاب که بودم ، وقتی در شهر می گشتم، با چراغ بودم یا بی چراغ ، جایی را نمی یافتم که سیرابم کنند.

اما یکسالی می شود که دوستان ، دور هم جمع شدند و سقاخانه بنا کردند و تشنگان را آب می نوشانند.

"کتابستان اراک" ، سقاخانه است. سقاخانه ای که با همت بنا شد و با تلاش به راهش ادامه میدهد.

سقاخانه ، "کتابستان اراک" است که مامن اهالی فرهنگ و ادب و هنر است.

هرگاه تشنه شدی یا خسته بودی و دنبال مامن می گشتی، به سقاخانه ی "کتابستان" سری بزن.

یاعلی

::
آدرس: اراک، خیابان خرّم، جنب هتل زاگرس

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندها

۲۰ مطلب با موضوع «داستان» ثبت شده است

۱۴
اسفند

دوستی، با عنوان "نویسنده جوان" در بخش پیام های خصوصی وبلاگ برایمان کامنت گذاشته است که:

"سلام و درود

من مایلم در زمینه نویسندگی فعالیت بکنم البته اطلاعاتم زیاد نیست تو گوگل سرچ کردم وبلاگ شما رو معرفی کرد اگه اطلاعاتی در این زمینه دارید لطفا معرفی کنید .
ممنون و سپاسگزارم ..."
از آنجایی که هیچ گونه آدرسی نداده بودند تا جوابشان را بدهیم برای همین جواب را عمومی عرض می کنیم:
دوستانی که میخواهند دست به قلم بشوند، گوش بسپارند به توصیه ی رضای امیرخانی که فرمود: "برای نوشتن باید زیاد خواند!"
نظامی عروضی نیز در کتاب خود به شاعران جوان توصیه می کند که اگر می خواهید شاعر خوبی باشید حداقل باید هزار بیت حفظ باشید.
دوست "نویسنده جوان" را توصیه می کنم به خواندن آثار داستانی مرحوم جلال آل احمد و نادر ابراهیمی.(خود بنده ی حقیر سرا پا تقصیر وقتی قلم م راه افتاد که در حال دوره کردن آثار مرحوم آل احمد بودم).
و دیگر اینکه سری بزند به کتاب "سر لوحه ها" ی رضا امیرخانی و لیست رمان های پیشنهادی ایشان را بخواند و کتاب ها را بیابد و مطالعه کند.
و مراجعه کند در همین وبلاگ به مطالبی که با عنوان "آداب نویسندگی" در اوایل تاسیس این صفحات، از سایت ارمیا نقل کرده بودیم.
و در آخر تشکر میکنم از گوگل که ما را به عنوان مرجع نویسندگی معرفی کرده است!!!!!!!!!!!!!!!!

  • محمد گازرانی
۱۵
دی

داستان زیر را از دوست خوبم امیر محمد اسماعیلی بخوانید:

                                                        

گاهی احساس می کردم که هیچ چیزی برای از دست دادن ندارم ،چشمانم را می بستم و  به بدبختی هایم لبخند میزدم...مردم فکر میکنند، هیچ مشکلی ندارم ، اما زندگی بدون مشکل فقط یک خواب است...آدم هم نمی تواند همیشه خواب ببیند.

  • محمد گازرانی
۱۸
شهریور

دوست خوبم "امیر محمد اسماعیلی" دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه امام صادق اهل قلم و نویسندگیه این قطعه رو هم در وصف امام رئوف نوشته که دیدم قشنگه و مناسب این ایام امیدوارم لذت ببرید:

  • محمد گازرانی
۰۳
اسفند

خمینی به ما یاد داد که وسط جنگ ، هر روز صبح بلند شویم و دست مان را بگیریم به زانوی خودمان و بگوییم یا علی...بگوییم یا خدا...بعد رسیدیم به جایی که صبح به صبح بایستی می گفتیم یا دولت...مثل همین الان که باید برویم واشنگتون و دفتر حفاظت منافع و بگوییم یا دولت...
آرمیتا نگاهی می کند به تپه های سبز اطراف های-وِی نود و پنج و پوزخند می زند:
خوب توی آمریکا هم که نمی گویند یا علی...نمی گویند یا الله...حتا نمی گویند یا جی زز ! این جا هم صبح به صبح می گویند...
آرمیتا نمی داند در امریکا صبح به صبح چه می گویند.اما حاج مهدی می داند جواب میدهد:
توی امریکا صبح به صبح میگویند یا خودم ! من فکر می کردم یا خودم ، بهتر باشد از یا دولت یا خودم را یک جورهایی می شد تبدیلش کرد به یا علی...اما یا دولت با هیچ سریشی نمی چسبد به یا علی...
آرمیتا ساکت می شود.خود حاج مهدی هم.بعد از مدتی حاج مهدی می گوید:
شاید هم اشتباه کرده باشم...دیگر هیچ جا جای ما نیست...ما بی وطن شده ایم خواهر

" بیوتن - رضا امیرخانی - نشر علم"


  • محمد گازرانی
۱۲
آذر

خیلی ها دهه ی محرم که تموم میشه پیرهن مشکیشون رو در میارن و میذارن کنار و  میرن سراغ کار و زندگیشون و انگار هیچ اتفاقی نیفتاده، دیگه کاری با امام حسین ندارن تااااا اربعین!

خواهش بنده از  این جور افراد اینه که توی این ایام مطالعات عاشورایی داشته باشن که توی فضای محرم بمونن و اربعین با دل آماده بیاند خدمت امام حسین.

اما یه عده هستن محرم  که میرسه زندگیشون زیر و رو میشه و کار و کاسبیشون به هم میریزه خواب و خورشون خراب میشه طوری که انگار عزیزترین کسشون از دنیا رفته.

خواهش بنده از این افرادهم اینه که توی این ایام تا وقت آزاد پیدا کردن برن سراغ کتاب های عاشورایی تا معرفتشون اضافه بشه و سوز اشکشون بیشتر.

البته افراد دیگه ای هم هستن! که بازم خواهشم اینه: توی محرم  کتاب عاشورایی بخونن.

اگر اهل مطالعه اید که هیچ ،خودتون می دونید چی بخونید و به راهنمایی حقیر نیازی ندارید اما اگه حال و حوصله ی کتاب خوندنن ندارین کتاب هایی رو دست بگیرین که رگ عاطفتون رو به دست بگیره و  کوتاه باشه.

پیشنهاد بنده برای شروع، کتاب "پدر ،عشق ،پسر" سید مهدی شجاعی است.

امتحان کنید اگه ضرر کردید منو تف و نفرین کنین!!!!

یاعلی

 

 

  • محمد گازرانی
۱۹
مهر

 

  • محمد گازرانی
۱۷
مهر

خواستم مطلب جدید بذارم دیدم که نسبت به نوشته استاد میرشکاک در مورد جعفریان کم لطفی شده.

اگر وقت کردید یه بار دیگه بحونیدش که چیز عجیبی ست:

محمد حسین جعفریان

یاعلی

  • محمد گازرانی
۰۹
مهر


عادتی قدیمی دارم که راجع به هر کتابی که می‌خوانم، دست کم یک خط بنویسم. این عادت بر می‌گردد به دوران نوجوانی که مسلمان‌تر بودیم، اهل حاسبوا قبل ان تحاسبوا که با علایق ریاضی‌مان قاتی شده بود و تعداد صفحات خوانده شده در ماه را جمع می‌زدیم و خودمان با خودمان هر ماه مسابقه می‌دادیم! حالا از آن عادت قدیمی فقط نوشتنِ نام کتاب و شماره‌ی صفحات باقی مانده است... حالا نیز سعی می‌کنم به‌ترین داستان‌هایی را که در سه-چهار ماه اخیر خوانده‌ام به امر سرورم، جناب امیرحسین خان فردی، برحسب شماره‌ی صفحات معرفی کنم!

از مجموعه‌ی کتبِ فاخر نیستان، کتاب ارج‌مندِ کرشمه‌ی خسروانی(مخالفِ بی‌داد به طرزِ همایون) اثر جناب سیدمهدی شجاعی در 174 صفحه بسیار کتاب نفیسی بود. کار اگر چه به نمایش‌نامه پهلو می‌زد، به سببِ گفت‌گونویسی‌های درخشان، اما در حقیقت ادامه‌ی ادبیاتِ اصیلِ مذهبی این ملک بود که شجاعی خود، پایه‌گذار آن و برترین نمونه‌ی آن است. سال‌ها بعد از "کشتی..." و هجومِ آثار نازل، باز یک اثر مذهبیِ قوی خواندم که شان امام معصوم در آن ماننده‌ی انسان کامل حفظ شده بود و درام - به درستی و هوش‌مندی- در شخصیت‌های فرعی شکل می‌گرفت.


نیستان حالا در مجموعه‌ی کتبِ فاخرِ خود، دشت‌بانِ احمد دهقان را منتشر  کرده است. اما واقعیت آن است که من پیش از چاپ به لطفِ نویسنده خواندم‌ش. نسخه‌ی تایپی احمد، 220 صفحه بود و در صفحه‌بندیِ چاپی نمی‌دانم چند صفحه شده باشد. احمد پرسید، چه‌طور بود؟ گفتم خوب... گفت یعنی نقدی، پیش‌نهادی، پس‌نهادی؟ گفتم یعنی خیلی خوب...  و اگر این دیالوگ تا صبح قیامت ادامه پیدا می‌کرد، فقط به خیلی‌های من اضافه می‌شد. کار پیرامونِ جنگ است. خانواده‌ای روستایی که جنگ به ناگاهان، میانِ صدای مرغ و خروس و داس و خرمن‌کوب، مهمان‌شان می‌شود... احمد با تیزبینی این بار به جایی کنارِ جنگ رفته است تا مناسباتِ اجتماعیِ پیچیده‌تری را تجربه کند. و راستی، حالا وقتِ آن است که آن یازده نابرادری که زوری می‌خواستند وی را به چاه بیاندازند، زانوی ادب به زمین بزنند!


به نقل از : ارمیا

  • محمد گازرانی
۰۹
مهر

سلام

این روز ها که غیبت داشتم، جایتان خالی رفته بودم پابوس سلطان طوس، 23 ذی القعده روز زیارت مخصوص امام رئوف است که به نقلی معتبر اما غیر مشهور، شهادت این مهربان امام هم هست که در مفاتیحِ شیخ عباس به آن اشاره شده است.

سفر خوب و دلچسبی بود ، خدا را شکر همسفر های خوش سفری هم داشتم!

خلاصه خیلی صفا داد.

انشا الله سفر بعد ، پیاده رویِ اربعینِ کربلا .

اما از مشهد برایتان یک سوغاتی آوردم که امیدوارم مقبول خاطر شریفتان بیفتد.

البته آنچه که می آید نیمه کار است و انشاالله به مدد امام هشتم در آینده کامل آن را تقدیم خواهم کرد:

  • محمد گازرانی
۲۹
شهریور

حقیر تا به حال چند تا از داستان های خودم را در وبلاگ تقدیم شما رفقای عزیز نموده ام.

خیلی خوشحال می شوم اگر به صورت جدی نقدشان کنید.

ممنون

یاعلی

امام رئوف

داستان رمضان

نقطه ی شروع

  • محمد گازرانی
۲۵
شهریور
سال ها پیش یک داستان خیالی از اردوی زیارتی مشهد نوشتم که امروز به مناسبت میلاد امام مهربان آن را پیشکش می کنم انشاالله که بپذیرند.
البته فضای داستان بیشتر پسرانه است .
السلام علیک یا امام الرئوف


  • محمد گازرانی
۱۴
شهریور

اگر به کتابستان اراک سر زده باشی و از ما سراغ رمانِ ایرانیِ خوب و جذاب را گرفته باشی حتما در جواب شنیده ای که "منِ او" ی رضای امیرخانی را ببر ، ما در کتابستان "منِ او" را به شرط چاقو می فروشیم! اگر رفتی و خواندی و خوشت نیامد حتما از شما پسش می گیریم ، (به شرط آنکه سالم و نو برش گردانده باشی).

امروز که در سایت "ارمیا"ی امیرخانی می گشتم به این خبر برخورد کردم که خیلی خوشحال شدم:

  • محمد گازرانی
۱۵
مرداد

قیدار رمانی است که خیلی ها اصلا رمان نمی دانندش ، اما من بدجوری توی آن گیر افتاده ام ، عزیزی از یک قسمت از کتاب عکس گرفته بود و آن را توی سایت " چند پیکسل کتاب" گذاشته بود که من هم آن قسمت را خیلی دوست داشتم:


  • محمد گازرانی