کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

تشنه ی کتاب که بودم ، وقتی در شهر می گشتم، با چراغ بودم یا بی چراغ ، جایی را نمی یافتم که سیرابم کنند.

اما یکسالی می شود که دوستان ، دور هم جمع شدند و سقاخانه بنا کردند و تشنگان را آب می نوشانند.

"کتابستان اراک" ، سقاخانه است. سقاخانه ای که با همت بنا شد و با تلاش به راهش ادامه میدهد.

سقاخانه ، "کتابستان اراک" است که مامن اهالی فرهنگ و ادب و هنر است.

هرگاه تشنه شدی یا خسته بودی و دنبال مامن می گشتی، به سقاخانه ی "کتابستان" سری بزن.

یاعلی

::
آدرس: اراک، خیابان خرّم، جنب هتل زاگرس

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندها

۴۹ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۳۱
تیر

پس فردا میلاد امام حسن است گفتم به  این بهانه شعری که برای امام حسن گفته بودم را روی وبلاگ بگذارم:


غیر تو مولای من پناه ندارم

جز به در خانه ی تو راه ندارم


گفته ای هرروز درد خود به که گویم؟

من که در این شهر آه چاه ندارم


پشت سرم یک سپاه زخم زبان است

غیر غم و درد خود سپاه ندارم


من به همه گفته ام که غیر تو آقا!

بر کرم هیچ کس نگاه ندارم


روی مزارم به خط اشک نویسید:

من به بساطم به غیر آه ندارم


یه بیتم یکی از بچه ها برام فرستاده بود خیلی قشنگ بود از علی اکبر لطیفیان که ما کتاب "تولیت آدم"ش را در کتابستان داریم:


این یاکریم مثل همه قصد کرده است

بر روی گنبدی که نداری وطن کند

یاعلی

مهدی کازرانی

  • محمد گازرانی
۲۹
تیر

از آن روزی که سه گانه ی فاضل، چهارگانه شد ، حساب دیگری روی او باز می شود، اما متاسفانه بارها با مشتریان اهل شعری برخورد داشته ام که از کتاب چهارم فاضل بی خبر بوده اند!

"ضد" کتاب چهارم فاضل نظری است که باز هم غزل است ، غزل های عاشقانه ، که مثل همیشه چند کار آیینی هم کار را زینت داده اند.

هم اکنون در کتابستان می توانید ، از اشعار فاضل نظری چهار کتاب "اقلیت" ، " گریه های امپراتور" ، " آن ها" و "ضد" را تهیه کنید ، این چهار گانه مربوط به انتشارات سوره مهر است ، اما نشر مروارید هم پا در کفششان کرد و کتاب "گزینه اشعار فاضل نظری" را چاپ کرد.

در مجموع پنج کتاب از اشعار فاضل در بازار نشر موجود است که هر پنج تای آن را در کتابستان می توانید تهیه کنید ، شعر زیر از کتاب ضد است:

  • محمد گازرانی
۲۹
تیر

خدا رحمت کند آقای عقلایی را ، فکر کنم ایشان اولین کسی بودند که در اراک به صورت جدی وارد حرفه کتابفروشی شدند.

روحشان شاد

  • محمد گازرانی
۲۹
تیر

این داستان را رمضان پارسال نوشتم ، حیفم آمد ، یک بار دیگر منتشرش نکنم. تقدیم شما با احترام فراوان:

زمستان بود و هوا سردش شده بود، نفت کافی نداشتیم ،به پدر ومادرم سپرده بودم که حتما سحری بیدارم کنند، وقتی بیدارم کردند آنقدر سردم بود که مثل کنجشک های روی درخت بید  به خودم می لرزیدم،اصلا سرما نگذاشت طعم غذا را حس کنم

بعد از سحری بدون آنکه نماز بخوانم مثل کروکودیل تا رخت خوابم سینه خیز رفتم و مثل خرس ولو شدم ، پدرم آمد و گفت :"پاشو بچه نماز که از روزه مهمتره ! ستون دینه ! چطور امروز میخای به زور روزه بگیری اما نماز نمی خونی!!!"

من هم الکی گفتم :" باشه الان پا می شم " و خیلی راحت گرفتم خوابیدم.دم دمای ظهر بود که مادرم برای ناهار(!) بیدارم کرد:" معین ! پاشو مامان، پاشو ناهارت سرد میشه."

- مگه من روزه نیستم؟

- شما روزه کله گنجشکی هستی دیگه

- کله گنجشکی چیه دیگه؟

- کله گنجشکی یعنی اینکه شما از سحر تا ظهر نباید چیزی بخوری ، ظهر یه کوچولو ناهار بخوری ، بعد دوباره تا افطار چیزی نخوری.

خلاصه مادر ما با حیله های شیرین مادرانه ای که بلد بود سر ما شیره مالید و روزه ی" کله عقابی" ما را "کله گنجشکی " کرد و ناهاری را که پس مانده ی سحری بود به خوردمان داد!

حالا درست سی سال از آن روز های ماه رمضان می گذرد،هفته ی پیش هر کاری کردم پسرم ، حسین ، ناهارش  را نخورد، می گفت من روزه ام، عاقبت با مادرش دست و پایش را گرفتیم و غذایش را به زور ریختیم  در چاه حلقومش،بلند بلند گریه می کرد و مثل شیر سماور اشک میریخت دل سیر که گریه کرد با صدای بغض کرده برگشته به من و مادرش میگه:"تو فقه شیعه میگن اگه به کسی به زور غذا بدن روزش باطل نمیشه". این را که گفت من و مادرش زدیم زیر خنده :"آخه جوجه ی 8 ساله تو اینا را کجا شنیدی؟!" 

حالا یک هفته ست  که ناهارش را هر روز به زور داخل حلقش می کنیم  و بچه ی بی نوا خوشحال است که روزه اش باطل نمیشود.

امروز متوجه شدم که حسین یواشکی رفت داخل آشپزخانه، طفل معصوم را تعقیب کردم که مبادا کار خرابی کند، دیدم کتری را روی گاز گذاشت و قبل از اینکه جوش بیاد اب را داخل لیوان ریخت و سر کشید.

مخم سوت کشید، جلو رفتم و گفتم آخه بابا این چه کاریه ؟ چرا آب گرم می خوری؟

بنا گذاشت به گریه کردن که:"بابا به خدا من نمی خواستم روزمو بخورم اما خیلی تشنم بود، آخه تابستونه زیاد تشنم می شه "

بغلش کردم کفتم:" اشکالی نداره اصلا خوب کاری کردی، ولی چرا آب گرم خوردی؟"

-آخه دیدم اگه آب یخ بخورم نامردیه ،گرمش کردم که بالاخره یه خرده سختی کشیده باشم."

انقدر بوسیدمش و قربان صدقه اش رفتم که خسته شد:"بابا! بسه دیگه احساستت رو کنترل کن"

حالا کنار هم نشستیم و داریم تلویزیون تماشا می کنیم ، دارد کربلا را نشان می دهد،بغض کرده ام ،یک مرتبه محکم می زند توی سر خودش:"ای وای خاک بر سرم"، خنده ام می گیرد:"چی شد؟"

- آب که خوردم یادم رفت به امام حسین سلام بدهم، دست روی سینه اش می گذارد و رو به تلویزیون که حالا دارد شش گوشه را نشان می دهد، می گوید:"السلام علیک یا اباعبد الله".

پایان

 

یاعلی

 

  • محمد گازرانی
۲۶
تیر

به رجز-مویه که سر بزنی ، خانه مردی است باصفا که هم در شیوه ی طنز استاد ست و هم در جدی ، مطلب زیر به فضای کتابستان می خورد، من هم از وبلاگ امید مهدی نژاد وام گرفتمش اما شما حتما یه سری به اصل ماجرا بزنید که طعم دیگری دارد.

  • محمد گازرانی
۲۶
تیر

بنده معتقدم افرادی که زیاد کتاب می خوانند، اگر دقت کنند و کمی به فن نویسندگی آشنا شوند، به راحتی می توانند اهل قلم شوند ، در همین راستا مطلب زیر را از سایت رضا امیر خانی برایتان انتخاب کردم تا به امید خدا شما هم قلم به دست شوید.

این مطلب شامل دو بخش است که قسمت دوم آن را انشا الله در روزهای آینده خواهم آورد:

سرلوحه هفتم :
آموزشِ داستان‌نویسی به زبانِ ساده (قسمتِ اول)

  • محمد گازرانی
۲۶
تیر

ماه رمضان که می رسد ، شیاطین جن را به غل و زنجیر می کشند ، اما چه کنیم با شیاطین انسیِ صدا و سیما؟! بچه های زحمت کش صدا و سیما می ترسند یک بار، مردم ،خدایی نکرده ، زبانم لال ، سمت دعا و مناجات و ... بروند و از راه به در شوند ، برای همین هرسال ،ماه رمضان تمام شبکه ها با هم بسیج می شوند و دست به دست هم می دهند و مردم را سرگرم می کنند و هریک به طریقی عده ای را می گذارند سرِ کار!

در این بخش -با اجازه ی شما_  سه مطلب را ارائه می دهم:

1. حتما کتاب پر ارزش و ارزان قیمت "غفلت و رسانه های فراگیر " را مطالعه کنید تا کمتر مسحور این جعبه ی جادو شوید و بتوانید خود و خانواده تان را از دست تلویزیون نجات دهید. این کتاب اثر استاد یوسفعلی میرشکاک از دوستان بسیار نزدیک شهید آوینی است. استاد الان  شدیدا نگران دوست و پیرشان علی معلم هستند که سکته تمغزی کرده اند. البته حال خود میرشکاک هم تعریفی ندارد.

برای جفتشان دعا کنید.

2. در ادامه داستانی را در همین موضوع تقدیمتان می کنم که سال ها پیش نوشتمش.

3.اگر تحت تاثیر کتاب و داستان قرار گرفتید ، جو گیر نشوید ، همه ی برنامه های تلویزیون هم مخرب نیست ، سالی یک برنامه ی خوب هم دارد ! برنامه ی "راز" را که هر شب از شبکه 4 پخش می شود ، به هیچ عنوان از دست ندهید.


و اما داستان:

  • محمد گازرانی
۲۶
تیر

اگر مثل من ، رمضان های حرم امام رضا را چشیده باشی ، هر سال رمضان که برسد منتظری تا ببینی برنامه ات کی جور می شود تا بلیط قطار بگیری و راهی مشهد بشوی...

مهدی ، برادر کوچکم ، دوباره برای امام رئوف شعر گفته بود ، بهانه ای شد تا برایتان مطلب بنویسم:


هر کس فقیر شد به در تو امیر شد

هرکس چشید داغ فراق تو پیر شد


آهو گریخت از همه صیادها ولی

آخر به دام عشق تو آقا اسیر شد


اصلا تو ضامنی که همه توبه میکنند

اما ببخش توبه ام آقا چه دیر شد


آقا خجالت از رخ تو میکشم ببین!

اشکم کنار تو چه قدر سر به زیر شد


تا میرسم کنار حرم فکر میکنم

چشم و دلم ز هر چه بهشت است سیر شد


یاعلی

التماس دعا

  • محمد گازرانی
۲۶
تیر

این مطلب را با همین تیتر، به بهانه ای در رساتر منتشر کرده بودم. شاید بد نباشد در کتابستان هم بخوانیدش!
پست اصلی: http://www.rasatar.ir/post-49.aspx

ممنان از توجهتان!

..................................................................

نمایشگاه کتاب با 40 درصد تخفیف! همین دیروز هم یک دانه اش را دیدم با 50 درصد!!

حتما فکر می کنید که این خوب است و آمار کتابخوانهای جامعه را بالا می برد. البته درصدی را بالا می برد ولی این آمار به درد نمی خورد. چون سالانه و شاید فصلی باشند. یعنی هر سال که نمایشگاهی برگزار می شود این آمار تغییر می کند. که باز هم به درد نمی خورد. چون به نسبت آمار کتاب خرهای ما پایین می آید. در واقع با وجود این نمایشگاه ها به این نکته توجه نمی شود که ارزش کتاب را نیز پایین آورده ایم. منظورم این نیست که کتاب را باید گران خرید. بلکه به جای اینکه کتاب را با تخفیف به مردم تحمیل کنیم، با فکر و برنامه ریزی آن را جزو سبد خانواده قرار دهیم. در واقع یکی از ساده ترین راه ها این است که باید کاغذ با قیمت پایین تری به دست ناشران برسد تا کتاب ها پس از هر چاپ جدید، افزایش زیادی در قیمت نداشته باشند و مخ مردم سوت نکشد. و این باعث می شود کتاب را به ارزش واقعی خریداری کنند.

  • سیدمسعود طباطبائی
۲۶
تیر

می خواهی بنگری؟

روزبه (سلمان) درون خود را کشف شده دید ، چاره ای نداشت جز اقرار ، اما او از کجا فهمید؟!

اگر پیامبر است پس باید بداند.

محمد (ص) ردایش را برداشت و شانه اش را به سوی روزبه گرفت ، همین را می خواستی ببینی؟

مهری زیبا و شگفت انگیز با همان علائم که شنیده بود در برابر چشمان روزبه ظاهر شد، روزبه دیگر با خود نبود ، افتاد.... ، به خاک افتاد ، برخاست و بر شانه های پیامبر بوسه زد ، او یافته بود پیامبر را ، او یافته بود کسی را که عمری در پی او بود ، بوسه به دستان پیامبر می زد ، به پای او افتاد ، گریه امانش نداد ، اشک سیل شد ، صورتش غرق اشک بود.

پیامبر او را در بغل گرفت:

- ما یافتیم تو را ، تو گمشده بودی ، خداوند گمشده ها را می یابد ، وقتی گم شدید بایستید تا طعمه ی گرگها نشوید ، چوپان خواهد آمد و شما را پیدا خواهد کرد ، روزبه فهمید نیافته است ، یافته شده است ، شکار نکرده است ، شکار شده است.

***

از کتاب "او سلمان شد" نوشته ی سید ناصر هاشم زاده.

هاشم زاده در بسیاری از فیلم نامه های مجید مجیدی ، همکار و همیار او بوده است.

  • محمد گازرانی
۲۶
تیر

یک هم اتاقی داشتم به نام مهدی خدایی مهر که بچه ها "خدا" صدایش می کردند ، اصالتا کرد بود ، می گفت پدر بزرگی دارد که هر موقع یکی از نوه ها سمت موبایل یا لب تاب می رود احساس می کند که روح شیطانی دارد نوه اش را تسخیر می کند، پیرمرد با عصا نوه ها را می زند که :" پاشو ، پاشو .... پاشو به جای این کارا یه کم قرآن بخوان" ، مهدی که این ها را با لهجه ی کردی برایمان تعریف می کرد روده بر می شدیم.

حالا دیدم شما جلوی کامپیوتر نشستی ترسیدم روح شیطانی تسخیرت کند گفتم: "یه کم قرآن بخوان "

راستی پدر بزرگِ "خدا" هفته پیش فوت کرد، برای ایشان هم "یه کم قرآن بخوان".

یاعلی

  • محمد گازرانی
۲۵
تیر

امروز که آمدم کتابستان دیدم یک نامه و یک کتاب روی میز کارم گذاشته اند:


دوست و همکار گرامی

سلام علیکم

با احترام ، ضمن قبول طاعات و عبادات شما در ماه رمضان به پیوست یک جلد کتاب "حاشیه بر متن"

از تازه های نشر آرما تقدیم حضورتان می گردد.

با تشکر

 مجتبی شاهمرادی

نشر آرما


کتاب را که دیدم ، گل از گلم شکفت ، دوباره یکی از بچه های اراک گل کاشته و کتابی نوشته که در حوزه ی فرهنگ بسیار مفید است. البته اگر مسوولین به توصیه هایش بها بدهند!


  • محمد گازرانی
۲۵
تیر

یکشنبه ها ساعت هفده حوزه هنری اراک ، محفل شاعرانی است که گرد دکتر عباس احمدی جمع می شوند. جلسه ، جلسه ی خوبی است و استاد ، استاد ی توانا.

پیش تر ها این جلسه در کتابستان خودمان تشکیل می شد که گویا آب و هوای زیر زمین تاریک و نمور حوزه هنری با آن صدای کولر خرابش بیشتر به ذوق شاعرانه ی رفقا خوش می آید تا حیاط کتابستان! شاید هم اگر حوزه هنری برایشان آب و هوا ندارد ، نان و نوا داشته باشد!نمی دانم ، بگذریم.

به هر حال استاد احمدی از متواضع ترین شاعرانی است که دیده ام ، اهل دین و مذهب است ، در کلاس هایش علاوه بر آموزش شعر ، شعور هم تدریس می کند البته از باب "بغیر السنتکم". کارش درست است ، همان قدر که اهل شعر طنز است، چند برابرش در شعر آیینی  ماهر است و پیشتاز.

بیایید و از جلسه ای که رایگان تشکیل شده است استفاده کنید.

یاعلی

  • محمد گازرانی