زین پس دوستان عزیز و عزیزان کتاب دوست می توانند «کتابستان اراک» را علاوه بر وبلاگ حاضر و صفحه فیسبوک، در اینستاگرام هم دنبال کنند:
زین پس دوستان عزیز و عزیزان کتاب دوست می توانند «کتابستان اراک» را علاوه بر وبلاگ حاضر و صفحه فیسبوک، در اینستاگرام هم دنبال کنند:
[برای مرحوم قیصر امین پور]
در شعر، نشان عشق را می خوانم
ابروی کمان عشق را می خوانم
از قول دهان یک "پرستو" هر شب
"دستور زبان عشق" را می خوانم...
سرزمین مادری ام
همان
کشوری ست
که خونهای کودکان
در رگهای
کوچه ها و خیابان ها
غریبانه
فریاد "أمّی! أمّی!"
سر می دهند...
خاطره ای داشتم از شب قدری بسال هشتاد و نه، که قبلا اینجا پستش کرده بودم!
در کتابستان هم بخوانیدش؛ زیاد بد نیست!
:)
رمضـان می رود و می برد از کف دل مـا
آنـکه هـر روز صـفا یافـت از او محفـل مـا
رمضان می رود و حیف کـه امضـا نشـود
طـاعــت نـاقـص مـا، روزه ی نـاقـابـل مـا
رمـضـان عقـده گشـا بـود گـنه کــاران را
وای اگـر او رود و حل نشـود مشـکل مـا
حال کی ماه خدا می روی، آهسته برو
کـه ندانـی چـه کنـد رفتـن تـو بـا دل مـا
تقدیر 19ام
شب نوزدهم رمضان به یکی از امام زاده های اطراف شهر رفتیم. دسته ی بچه هیئتی ها به پیش ...
هر سال می دونم اینجا، تو این وقت شب سوز عجیبی وجود داره. اونم وسط تابستون. به خاطر همین همیشه یه کت همراهمه. اینجاست که نگاه حسرت وار رفقا را به کت بیچاره می بینم.
داخل حرم جایی برای نشستن پیدا نکردیم. حالا مجبوریم سرما رو تحمل کنیم و در محوطه صحن بنشینیم. بعد از اتمام دعای جوشن و نماز قضا، جایی داخل حرم پیدا کردیم تا از مراسم قرآن به سر، بدون "لرز" و "دندون قروچه" استفاده کنیم. عجب جایی هم. درست کنار ضریح. سرت رو می گذاری روی ضریح و هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
خیلی سبک شدیم. همون شب اول اندازه سه شب قدر وزن بارمون کم شد. حالا می تونیم یه مقدار کمرمون رو صاف کنیم. اصلا کنترات برداشته بودیم. فقط خدا کنه مزدمون رو قبل از خشک شدن اشک ها بهمون داده باشن.
تو این افکاریم که بلندگوی حرم صدایی می زنه: "خدا خیرتون بده جوونها. هرکدام از شما اگر یکی از این فرش های توی صحن رو برداره، همشون جمع شدن..."
تصویری از زیبایی همینجاست. همه کمک میکردن. با جون و دل و البته لذتی که تو چشمهاشون خوندم. حتی سبقت می گرفتن. اونجا بود که فهمیدم، همش واسه خاطر همین کار کنتراتی است!
التماس دعا - مسعود طباطبائی
این مطلب را با همین تیتر، به بهانه ای در رساتر منتشر کرده بودم. شاید بد نباشد در کتابستان هم بخوانیدش!
پست اصلی: http://www.rasatar.ir/post-49.aspx
ممنان از توجهتان!
..................................................................
نمایشگاه کتاب با 40 درصد تخفیف! همین دیروز هم یک دانه اش را دیدم با 50 درصد!!
حتما فکر می کنید که این خوب است و آمار کتابخوانهای جامعه را بالا می برد. البته درصدی را بالا می برد ولی این آمار به درد نمی خورد. چون سالانه و شاید فصلی باشند. یعنی هر سال که نمایشگاهی برگزار می شود این آمار تغییر می کند. که باز هم به درد نمی خورد. چون به نسبت آمار کتاب خرهای ما پایین می آید. در واقع با وجود این نمایشگاه ها به این نکته توجه نمی شود که ارزش کتاب را نیز پایین آورده ایم. منظورم این نیست که کتاب را باید گران خرید. بلکه به جای اینکه کتاب را با تخفیف به مردم تحمیل کنیم، با فکر و برنامه ریزی آن را جزو سبد خانواده قرار دهیم. در واقع یکی از ساده ترین راه ها این است که باید کاغذ با قیمت پایین تری به دست ناشران برسد تا کتاب ها پس از هر چاپ جدید، افزایش زیادی در قیمت نداشته باشند و مخ مردم سوت نکشد. و این باعث می شود کتاب را به ارزش واقعی خریداری کنند.