چند شعر از شعرای استان
وقتی که دانه بودونبود کبوتر است
بابالجواد راه ورود کبوتر است
از دست صاحبان کرم میچکد هنوز
گندم! همان که شرط وجود کبوتر است
هر شب به خاک صحن شما بوسه میزنم
قطعاً که جایگاه سجود کبوتر است
من مطمئن شدم که وجود منارهها
تصویری از نماد صعود کبوتر است
هر پشتبام خانه که جای کلاغ نیست
گنبد فقط محل فرود کبوتر است
من وارد حریم شما میشوم، فقط -
با یاعلی که اذن ورود کبوتر است
مهران رجبی- اراک
تو میروی و زمانهام غمگین است
با ماندن تو ترانهام شیرین است
ای هستی من! ستون این خانه تویی
داغ تو برای بچهها سنگین است
من ماندم و ابر ماند و باران بی تو
من ماندم و غصّۀ زمستان بی تو
از داغ تو سوخت هست من هستی من
من ماندم و اندوه فراوان بی تو
منصور قاسمی- ساوه
گفتم که جان خسته غمش احتیاج نیست
گفتی که بهر دل به از این غم علاج نیست
گفتم تمام هستی من در ره تو رفت
گفتی که راه عشق ره تخت و تاج نیست
گفتم نشسته مهر تو بر دل که تا ابد
در دل به غیر سکۀ مهرت رواج نیست
از عقل جز تحیّر و سرگشتگی ندید
آنکس که درخمار غمت هاج و واج نیست
گفتم که عشق چیست، همین مهر و دوستیست؟
گفتی گرانبهاست متاع حراج نیست!
مهدی کازرانی- اراک
................................