کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

تشنه ی کتاب که بودم ، وقتی در شهر می گشتم، با چراغ بودم یا بی چراغ ، جایی را نمی یافتم که سیرابم کنند.

اما یکسالی می شود که دوستان ، دور هم جمع شدند و سقاخانه بنا کردند و تشنگان را آب می نوشانند.

"کتابستان اراک" ، سقاخانه است. سقاخانه ای که با همت بنا شد و با تلاش به راهش ادامه میدهد.

سقاخانه ، "کتابستان اراک" است که مامن اهالی فرهنگ و ادب و هنر است.

هرگاه تشنه شدی یا خسته بودی و دنبال مامن می گشتی، به سقاخانه ی "کتابستان" سری بزن.

یاعلی

::
آدرس: اراک، خیابان خرّم، جنب هتل زاگرس

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندها

سید ناصر هاشم زاده

دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۴۵ ق.ظ


در ایام دانشجویی وقتی که خدمت رضا امیر خانی شرفیاب میشدیم یک بار گفت من کتابی رو که می خونم توصیف ها و  تمثیل هاش رو یادداشت می کنم  و بر اساس کتاب و موضوع تقسیم بندیشون می کنم بعدا اگر در نوشتن رمانی به کارم آمد ازش استفاده کنم.

مثلا می گفت تو یه متن خونده بود که ترمز محکم تریلی و تکون خوردنش مثل سلام چلچراغ می مونه، این مطلب رو برای کتاب قیدار کنار گذاشته بوده که البته یادش میره استفاده کنه!!!!!

از اون روز، حقیر هم اگه کتابی می خونم هر قسمتش که به نظرم جالب باشه رو یادداشت می کنم برای شما هم نمایش می دم شاید به دردتون خورد.

کتابی که تازه خوندم "او سلمان شد"ه ، شدیدا تحت تاثیرش واقع شدم، جون میده واسه انیمیشن شدن اما حیف که کسی به فکر نیست! و در این انیمیشن میشه شهرهای ایران آداب و رسومشون رو هم نشون داد چون سلمان از بسیاری از شهر های ایران عبور کرده تا به مدینه رسیده.

ناصر هاشم زاده و کتابش را قبلا تحت عنوان روزبه معرفی کرده بودم اما خودم کتاب را کامل نخونده بودم !

این کتاب مست کننده است

جام هایی از سبوی این کتاب:

·         ایمان چیزی نیست که بتوان از قلب کسی زدود.

·         در پی پدر و مادری بود که باید داشته باشد و پناهگاهی که به آن پناه ببرد.

·         عیسی مسیح پدر و مادر اوست و کلیسا پناهگاه او. اورا به کجا بردند؟

·         چقدر سخت است پدر بودن و چه دشوار است دوست داشتن پسر

·         تو کیستی؟

-          آدمی ساده با ذهنی کوچک و گناهانی بسیار.

ص48 در فکر جان نبود و همین به او جسارت می داد

ص60 روزبه به یاد آورد که مسیح می گفت: به پرندگان فکر کنید، نه می کارند و نه درو می کنند. نه انبار دارند و نه کاهدان ولی خدا به آنه روزی می دهد و شما خیلی بیشتر از پرندگان ارزش دارید.

ص 66 تو اندیشه ات بر مهر استوار است اما من مهرم بر اندیشه تکیه زده است.

ص 67 دیوانه ها نمی دانند که دیوانه اند

ص 71 غم از دست دادن فرزند مچاله اش کرد.

ص73 پرستش آتش گرمایی در وجودم ایجاد نمی کند!

ص 77 گفتگوی سلمان و پدر مسیحی:

-          خداوند را کی ملاقات خواهم کرد؟

-          وقتی که خودت را پیدا کردی

-          پدر کی خودم را پیدا می کنم؟

-          وقتی که بفهمی خودت را گم کرده ای پسرم!

ص85 رنج راه را به سخره گرفته بود.

ص 93 وقتی عیسی در خانه خدا ایستاده بود و اطراف را نگاه می کرد، ثروتمندانی را دید که هدایای خود را در صندوق اعانات می ریختند.

در همان حال بیوه زن فقیر نیز آمد و دو سکه در صندوق انداخت. عیسی فرمود: در واقع این بیوه زن فقیر بیشتر از تمام آن ثروتمندان هدیه داده است. چون آن ها قسمت کوچکی از آنچه را احتیاج نداشتند، دادند در حالی که این زن فقیر هر چه داشت داد.

ص 114 وخداوند هم با صبوری تمام به این صحنه می نگریست.

ص 128 عده ای از اینان نان از دست داده بودند و عده ای ایمان.

ص 140 وقتی مردم نادان باشند، این چوپانِ خوب است که رنج بیشتری خواهد برد.

ص 132 بره ی کوچک خداکه چوپان خود را گم کرده است.

ص 132 های بره ی کوچک خدا مرا ببخش

روزبه ایستاد:

چرا باد تو را ببخشم؟

این سگ ها تو را شناختند اما من که فکر می کردم چوپانم، تورا نشناختم.

ص 139 من بیدار شده ی یک خوابم.

ص 145 گویی خورشید برای تماشا ی ما طلوع می کند ... پس بیدار باشیم تا خورشید تماشایمان کند.

ص 148 چه زیباست این کلمه هستی . من شیفت این کلمه ام. تمام نیرو ها در آن جمع است تمام نورها و رنگ ها زیبایی ها.

ص 152 زبان همیشه ما را به بن بست می کشد!

ص 155 پدر این فقط مسیح بود که دست محرومان را می بوسید و به زحمتکشان بشارت می داد، نکند تو مسیح باشی!

ص 165 مثل مسیح زندگی کن که بدانی رنج چیست، رنجی که در سرمای زمستان در میان کوهها برخود روا خواهی داشت گرجه عزم تو را در عبادت خداوند راسخ خواهد کرد اما چندان شبیه زندگی نیست مسیح در میان مردم و همراه مردم رنج را ادراک کرد از جهل و نادانی آنها سنگ ها خورد و صبور بود دعایشان کرد و برای آنها آمرزش خواست

ص 168 خدایا تو چقدر صبوری و ما بندگان تو چقدر بی حیا!

188 مگذارید غم و غصه های زندگی شما را مانند سایر مردم دنیا به خود مشغول سازند، بلکه هر لحظه چشم به راه من باشید و همیشه دعا کنید

229 مسیح هم بره ای بود که چوپان ملتی شد

282 او که انکار می کرد گویی انکار می شد

 
 
 
 

 

 

  • محمد گازرانی

معرفی کتاب

نظرات  (۱)

سلام
خداقوت
اتفاقا بنده هم موقع مطالعه،جملات خاص را یادداشت می کنم .
 از جملات کتاب "نه آبـــــی،نه خاکـــــی":

"اگر درباره این جبهه نوشته نشود،مظلوم می ماند،مثل بی گناهی که بر دار رود!"

یا

"من فکر می کنم اگر ما آبزی بویم،زندگی همیشه تمیز می بود،چرا که آدم ها با هر گناهی که می کردند وزنشان سنگین تر می شد و همین باعث می شد در آب فرو بروند...نیکان بر سطح می زیستند و بدان در عمق!"


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی