حیا
شخصی برای من تعریف می کرد:
همراه یک بنده خدایی از دوستان -برای تفریح- رفته بودیم کوه و در و دشت، ایشان شخصی را با خودش آورده بود که من نمیشناختمش، هنگام معرفی کردن هم فقط اسمش را گفت، دیگر نگفت چه نسبتی باهم دارند و آشنایی شان به کجا بر می گردد.
دو سه روزی با هم در دل طبیعت بودیم و مثلا تفریح می کردیم اما هنوز ساز من با او کوک نشده بود ، هر کاری می کردم از او خوشم نمی آمد.
بالاخره سفر چند روزه مان تمام شد و به سمت شهر برگشتیم ، از او خداحافظی کردیم و جدا شدیم، حالا دیگر در وسط شلوغی خیابان با دوست خودم خلوتی پیدا کرده بودم، از رفیقم پرسیدم:"این کی بود دنبال ما راه انداخته بودی؟ اسکل مسکل بود، اصلا باهاش حال نکردم"
رفیق در جوابم گفت: "دوست پسرِ دوست دخترم بود"
***
حقیر وفتی این ماجرا را شنیدم به فکر افتادم که گویا بوی الرحمن برخی از ارزش ها بلند شده است، کتابی به ذهنم رسید تا به این دسته از دوستان معرفی کنید.
اصلا احترام به ارزش ها هیچ! اگر این کتاب را بخوانند لااقل تفریح که می روند بیشتر بهشان خوش می گذرد.
***
کتاب خوبیه خیلی وقت پیش خوندمش...
پیرو بحثتون فضولیم گل کرد که بگم: خوندن این کتاب و امثالهم لازمه ولی کافی نیست...
یاعلی