به رجز-مویه که سر بزنی ، خانه مردی است باصفا که هم در شیوه ی طنز استاد ست و هم در جدی ، مطلب زیر به فضای کتابستان می خورد، من هم از وبلاگ امید مهدی نژاد وام گرفتمش اما شما حتما یه سری به اصل ماجرا بزنید که طعم دیگری دارد.

به رجز-مویه که سر بزنی ، خانه مردی است باصفا که هم در شیوه ی طنز استاد ست و هم در جدی ، مطلب زیر به فضای کتابستان می خورد، من هم از وبلاگ امید مهدی نژاد وام گرفتمش اما شما حتما یه سری به اصل ماجرا بزنید که طعم دیگری دارد.
ماه رمضان که می رسد ، شیاطین جن را به غل و زنجیر می کشند ، اما چه کنیم با شیاطین انسیِ صدا و سیما؟! بچه های زحمت کش صدا و سیما می ترسند یک بار، مردم ،خدایی نکرده ، زبانم لال ، سمت دعا و مناجات و ... بروند و از راه به در شوند ، برای همین هرسال ،ماه رمضان تمام شبکه ها با هم بسیج می شوند و دست به دست هم می دهند و مردم را سرگرم می کنند و هریک به طریقی عده ای را می گذارند سرِ کار!
در این بخش -با اجازه ی شما_ سه مطلب را ارائه می دهم:
1. حتما کتاب پر ارزش و ارزان قیمت "غفلت و رسانه های فراگیر " را مطالعه کنید تا کمتر مسحور این جعبه ی جادو شوید و بتوانید خود و خانواده تان را از دست تلویزیون نجات دهید. این کتاب اثر استاد یوسفعلی میرشکاک از دوستان بسیار نزدیک شهید آوینی است. استاد الان شدیدا نگران دوست و پیرشان علی معلم هستند که سکته تمغزی کرده اند. البته حال خود میرشکاک هم تعریفی ندارد.
برای جفتشان دعا کنید.
2. در ادامه داستانی را در همین موضوع تقدیمتان می کنم که سال ها پیش نوشتمش.
3.اگر تحت تاثیر کتاب و داستان قرار گرفتید ، جو گیر نشوید ، همه ی برنامه های تلویزیون هم مخرب نیست ، سالی یک برنامه ی خوب هم دارد ! برنامه ی "راز" را که هر شب از شبکه 4 پخش می شود ، به هیچ عنوان از دست ندهید.
و اما داستان:
می خواهی بنگری؟
روزبه (سلمان) درون خود را کشف شده دید ، چاره ای نداشت جز اقرار ، اما او از کجا فهمید؟!
اگر پیامبر است پس باید بداند.
محمد (ص) ردایش را برداشت و شانه اش را به سوی روزبه گرفت ، همین را می خواستی ببینی؟
مهری زیبا و شگفت انگیز با همان علائم که شنیده بود در برابر چشمان روزبه ظاهر شد، روزبه دیگر با خود نبود ، افتاد.... ، به خاک افتاد ، برخاست و بر شانه های پیامبر بوسه زد ، او یافته بود پیامبر را ، او یافته بود کسی را که عمری در پی او بود ، بوسه به دستان پیامبر می زد ، به پای او افتاد ، گریه امانش نداد ، اشک سیل شد ، صورتش غرق اشک بود.
پیامبر او را در بغل گرفت:
- ما یافتیم تو را ، تو گمشده بودی ، خداوند گمشده ها را می یابد ، وقتی گم شدید بایستید تا طعمه ی گرگها نشوید ، چوپان خواهد آمد و شما را پیدا خواهد کرد ، روزبه فهمید نیافته است ، یافته شده است ، شکار نکرده است ، شکار شده است.
***
از کتاب "او سلمان شد" نوشته ی سید ناصر هاشم زاده.
هاشم زاده در بسیاری از فیلم نامه های مجید مجیدی ، همکار و همیار او بوده است.
امروز که آمدم کتابستان دیدم یک نامه و یک کتاب روی میز کارم گذاشته اند:
دوست و همکار گرامی
سلام علیکم
با احترام ، ضمن قبول طاعات و عبادات شما در ماه رمضان به پیوست یک جلد کتاب "حاشیه بر متن"
از تازه های نشر آرما تقدیم حضورتان می گردد.
با تشکر
مجتبی شاهمرادی
نشر آرما
کتاب را که دیدم ، گل از گلم شکفت ، دوباره یکی از بچه های اراک گل کاشته و کتابی نوشته که در حوزه ی فرهنگ بسیار مفید است. البته اگر مسوولین به توصیه هایش بها بدهند!
چهار نوع طبع وجود دارد که هر انسانی متمایل به یکی از این چهار طبع است: گرم وتر ، گرم وخشک، سرد و تر، سرد و خشک .
نیمه شب بود و از سردرد به خودم می پیچیدم، خوابم نمی برد حال و حوصله ی هیچ کاری را نداشتم و عجیب دلم گرفته بود، بد جوری خوابم میامد، لپ تاپم را باز کردم و بنا را گذاشتم به فیلم دیدن، بیشتر از ده دقیقه ی فیلم را تحمل نکردم، رفتم بیرون وآبی به سرو صورتم زدم و برگشتم، علاوه برقرص خوابی که سر شب خورده بودم یکی دیگر را نیز ضمیمه کردم اما بی فایده بود!
دور اتاق قدم می زدم و ذکر میگفتم، سمت رخت خواب می رفتم مدتی غلت می زدم باز بلند میشدم.
به رضای امیرخانی برای قیدارش:
"مرد بودن "ای جماعت!هرچه باشد عار نیست
هر که عاشق شد در این عالم دگر بیکار نیست
در طریق عشق گمنامی به از خوشنامی است
هر کسی شد مدعی قطع یقین قیدار نیست
کار عاشق در همین کوی و سرا و برزن است
نام او امّا میان کوچه و بازار نیست
زخم های عشق را درمان اگر خواهی بدان!
درد عاشق را دوایی غیر چوب دار نیست
هرکسی از بندگان بنده ی ارباب نیست
فاش میگویم که او قطع یقین قیدار نیست
مهدی کازرانی
این روزهای رمضان اگر باتری تمام کردی و توان انجام کاری نداشتی ، جلوی کولر دراز بکش و دو تا متکا بگذار زیر سرت و کتاب بخوان ، اگر مشتی هستی و با آقای ما صفا می کنی، کتاب "آداب روزه داری و احوال روزه دارانِ " ایشان را بخوان که به درد این روزهایت می خورد.
اگر هم خدایی نکرده با آقا مشکل داری بعد افطار بیا اینجا کمی با هم صحبت کنیم ، اما تا افطار نشده همان طوری که گفتم دراز بکشو هر کدام از کتاب های زی را که دوست داشتی بخوان:
روزه دریچه ای به عالم معنا : استاد اصغر طاهر زاده
رمضان دریچه رویت: استاد اصغر طاهر زاده
آزادی معنوی : شهید مطهری
درس سحر : استاد محی الدین شیرازی
شهر خدا : علیرضا پناهیان (البته اگر خدایی ناکرده ، زبانم لال ، با رهبری مشکلی داشته باشید ، حتما از پناهیان هم دل خوشی ندارید!)
«در پایتخت فراموشی» حاشیهنویسی بر سفر مشترک محمدحسین جعفریان و بهروز افخمی به کابل و پنجشیر توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسید.
ربارهی رمان «پرواز بر فراز ویوودینا»؛ محمود اکبرزاده
“نبرد مسلمانان بوسنیایی با دژخیمان صرب، یک سرود جاودان بود. یک قوس و قزح در آسمان همیشه ابری غرب. حکایت مظلومیت مردم بوسنی و هرزگوین، تاریخ انسانیت را شرمنده کرد و آدمهای این گوشه از سرزمین خدا، همرزم با فرشتهها به ستیز با دیوان و ددانِ دود و آهن رفتند. و در این میان، آنان که تا همیشهی تاریخ شرمنده نخواهند بود، سرافرازانی هستند که این مظلومین را یاری کردند.“
مقداری دودل بودم چرا که نویسنده اش را نمی شناختم.با هر زحمتی بود کتاب را بدست گرفتم ساعت تقریبا هشت شب بود که مطالعه کتاب را آغاز کردم.
لامپ اتاق ها یک به یک خاموش می شدو من ازاتاقی به اتاق دیگر می رفتم و در آخر هم در پذیرایی خانه مستقر شدم آنقدر گرم خواندن شده بودم و خطوط کتاب من را به سفری دور و دراز برده بود که یک آن به خودم آمدم و دیدم که ساعت 4صبح است و من از جایم مگر برای خوردن چای تکان نخورده ام و این ماجرا فردا هم تکرار شد. دیگر نمی توانستم دل از کتاب بکنم.خط به خط کتاب سفری را برایم تدارک دید و خود را در کوچه پس کوچه های شهر کوفه یافتم.