مردی از جنس نور
نیمه شب بود و از سردرد به خودم می پیچیدم، خوابم نمی برد حال و حوصله ی هیچ کاری را نداشتم و عجیب دلم گرفته بود، بد جوری خوابم میامد، لپ تاپم را باز کردم و بنا را گذاشتم به فیلم دیدن، بیشتر از ده دقیقه ی فیلم را تحمل نکردم، رفتم بیرون وآبی به سرو صورتم زدم و برگشتم، علاوه برقرص خوابی که سر شب خورده بودم یکی دیگر را نیز ضمیمه کردم اما بی فایده بود!
دور اتاق قدم می زدم و ذکر میگفتم، سمت رخت خواب می رفتم مدتی غلت می زدم باز بلند میشدم.
دوباره به لپ تاپ متوسل شدم و یک فیلم طنز را به نظاره گذاشتم اما آنقدر سرم درد می کرد که اصلا نمی توانستم چشمهایم را باز بگذارم چه برسد به اینکه فیلم ببینم!
رفتم وضو گرفتم و نمازی خواندم، فایده ای نداشت آن سردرد لعنتی نمی خواست آرام بگیرد، کنار کتابخانه دراز کشیدم و همین طور کتاب های جدید را که علی اصغر تازه از نمایشگاه گرفته بود نگاه کردم، عکس "سیدمهدی شجاعی" با آن چهره ی دوست داشتنی اش نظرم را جلب کرد، روی جلد بالای عکس سید نوشته بود :"مردی از جنس نور"
نگاهی به صفحات اول کتاب کردم، سبک خاص قالب و نوشتنش را که دیدم با خودم گفتم:" مثل اینکه نمایش نامه اس"
پشت جلد را دیدم، نوشته بود:"متون فاخر، فیلمنامه"
باز حدیث نفس گفتم:"خوب سید! اگه فیلمنامه نوشتی بده تا فیلمش رو بسازن اگرم قصه اس که مثل قصه بنویسش دیگه خوب این چه کاریه؟"
کنجکاویم مجبورم کرد که سه، چهار صفحه ی اولش را با همه ی سردردی که داشتم بخوانم اماجذابیت سبک و ساختار و زبان متن مجبورم کرد که تا آخر کتاب یک نفس و تخته گاز بروم.
آنچه که مرا به خودم آورد موبایل مجید بود که همیشه برای ده دقیقه مانده به قضا شدن نماز صبح کوک می شد و این یعنی آنکه صدای اذان گوش خراش پیرمرد خسته ای که هر روز در بلند گوی مسجد فریاد می کند و بر خوابم سوهان می کشد هم نتوانسته بود مرا از داستان بیرون بیاورد چه برسد به سردرد لعنتی .
آن قدر کتاب مستم کرده بود که موقع پهن کردن سجاده، ناخود آگاه آیه ی "لا تقربوا الصلاه و انتم سکری" در گوشم پژواک می شد.
خلاصه این کتاب بهترین کتاب عمر من شد و هر از چند گاهی مثل فیلم آژانس شیشه ای سراغش می روم و با هم اشکی میریزیم ودوباره گوشه کتاب خانه ام می نشانمش تا بار دیگر که دلم غصه دار شد سر وقتش بروم و صفایی بکنم.
"مردی از جنس نور" مثل همه ی کتاب های" سید مهدی" در مورد اهل بیت علیهم السلام است اما در شکل و قالبی جدید و دل ربا تر.
یاعلی