کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

تشنه ی کتاب که بودم ، وقتی در شهر می گشتم، با چراغ بودم یا بی چراغ ، جایی را نمی یافتم که سیرابم کنند.

اما یکسالی می شود که دوستان ، دور هم جمع شدند و سقاخانه بنا کردند و تشنگان را آب می نوشانند.

"کتابستان اراک" ، سقاخانه است. سقاخانه ای که با همت بنا شد و با تلاش به راهش ادامه میدهد.

سقاخانه ، "کتابستان اراک" است که مامن اهالی فرهنگ و ادب و هنر است.

هرگاه تشنه شدی یا خسته بودی و دنبال مامن می گشتی، به سقاخانه ی "کتابستان" سری بزن.

یاعلی

::
آدرس: اراک، خیابان خرّم، جنب هتل زاگرس

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندها

۱۲۳ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

۲۲
دی

چند صباحی است که به شعر سبک هندی علاقه مند شده ام و کتاب 201 غزل صائب با شرح امیر بانوی فیروز کوهی را می خوانم

بیت هایی که به نظرم خیلی زیباست را هم در یک دفتر می نویسم به فکرم زد که به یاری خدا هرروز یکی از این ابیات را روی وبلاگ بگذارم تا مخاطبین عزیز کتابستان هم استفاده کنند لطفا حتما نظر بدهید که اصلا ادامه بدهیم؟ خوب است؟ بد است؟ شرحش را هم بنویسیم یا نه؟ خلاصه نظرتون رو بگید دیگه در ضمن اگر به شعر علاقه دارید توصیه میکنم حتما این کتاب را بگیرید و بخوانید انتشاراتش هم انتشارات زوار تهرانه

امروز هم با این بیت آغاز می کنم و تقدیم می کنم به صاحب این ایام حضرت حجت(عج):

ندهد فرصت گفتار به محتاج،کریم
گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است

صائب
  • محمد گازرانی
۲۲
دی
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
فاضل نظری
سالروز آغاز امامت حضرت حجت(عج) مبارک باد
امام زمان
  • محمد گازرانی
۱۹
دی

یازده بار زمین گوشه ی زندان کم نیست

کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست

سامرایی شده ام راه گدایی بلدم

لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند

بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

یازده بار به جای تو به مشهد رفتم

بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست

زخم دندان تو و جام پر از خون آبه

ماجرایی است که در ایل تو چندان کم نیست

بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار

خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست

از همان دم پسر کوچکتان باران شد

تا همین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست

در بقیع حرمت با دل خون میگفتم

که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست


  • محمد گازرانی
۱۳
آذر


دوستانی که مطالب وبلاگ را پی گیری می کنند دیگر حتما تا به حال در یافته اند که ارادت ما در بین شاعران آیینی از همه بیشتر به جناب محمد سهرابی است که خدا حفظش کند.

 

فهرست آثار منتشر شده از معنی - محمد سهرابی:

 

ابر و باده ؛ مجموعه اشعار آئینی آرام دل ۱۳۸۶

 اقیانوس آلام ؛ رمان زندگی حضرت زهرا (س) با شیوه ای منحصر به فرد نیستان ۱۳۸۸

 اقیانوس آلام ؛ کتاب صوتی، با صدای استاد محمد سهرابی آسمانه ۱۳۸۸

 سکته ی قبلی ؛ رمانی زیبا با قلمی خاص و منحصر به فرد نیستان ۱۳۸۹

 تخته ی مشق ؛ مجموعه غزل آئینی آرام دل ۱۳۹۱

 تیره ی سحر ؛ مجموعه ترکیب و ترجیع بند و مسمط و مخمس های آئینی آرام دل ۱۳۹۱

 سایه ی صدا ؛ مجموعه قصائد آئینی آرام دل ۱۳۹۱

 به همین کالی ؛ مجموعه مثنوی های آئینی آرام دل ۱۳۹۱

 نسخه ی نسیان ؛ مجموعه غزل های آزاد و عارفانه آرام دل ۱۳۹۱

 اصحاب الحسین (س) ؛ مجموعه مثنوی های عاشورایی

  • محمد گازرانی
۱۲
آذر


این عکس رو توی فیس بوک دیدم که برام جالب بود:

مقبره حافظ در قاجاریه

 

  • محمد گازرانی
۱۲
آذر

میان سفره ی غم رزق ما فراوان است

نمک به زخم زدن کار روضه خوانان است

اگر که عاشق و دلداده ایم لطف شماست

همیشه بر سر این سفره حرف احسان است

هر آنچه از همه ی عمر حاصلم گشته

تمام، از در عالیجناب، سلطان است

میان سینه زنی بود روضه خوان میگفت:

که راه کرببلای تو از خراسان است

وگفت اهل دلی زیر قبه است اینجا

حرم میان دم یا حسین حسین جان است

سماوری که به بزم تو میزند بر سر

بخار رحمت آن جرم خلق پوشان است

بخار جنبش سینه زنان مجلس تو

به آسمان که رود ابر پر ز باران است

مهدی کازرانی(حیران)

  • محمد گازرانی
۱۰
آذر

 

دلم برای مدرسه تنگ شده

وقتی سر کلاسا می خوابیدم

معلما صدام می کردن و من

خواب معلمامونو می دیدم

 

نمیشه اون روزا  دوباره تکرار

 روزای فوتبال نماز خونه ای(1)

من بودم و سجاد و چن تا دیگه

 سجاد و اون لهجه آستونه ای

 

چقد می خندیدیم با هم خوش بودیم

کاش یه شبی خوابشونو ببینم

کاشکی فقط برا یه بارم شده

رو نیمکت مدرسمون بشینم

 

نیمکتای دانشگا خشکه خوب نیست

نیمکتای دانشگا روح ندارن

اینجا مُده دانشجوها واسه هم

ادای آدما رو در میارن

 

اینجا همه همیشه توی نقشن

 ولی یه چیزی انگاری می لنگه

همه برای هم کلاس میذارن

انگاری اینجا یه  جورایی جنگه

 

یادش بخیر روزایی که کلاسو

با اون همه سختی یا میپیچوندیم

یادش بخیر سر کلاس شیمی

رمان آل احمدو میخوندیم

 

بسّه دیگه دلم داره آب میشه

سجاد و میلاد و حسین و مهدی

قرار گذاشتیم پیش هم بمونیم

حیف که تموم شد روزای خوش عهدی

(1. نوعی فوتبال است که در نمازخانه ی مدرسه با جورابهای تو هم رفته و توپ مانند بازی میکنند)

مهدی(حیران)  

  • محمد گازرانی
۰۶
آذر

شعری زیبا از حمید رضا برقعی عزیز:

به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر
بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر

فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد
که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر

قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق
که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر...


  • محمد گازرانی
۰۴
آذر

مرا که پای تو هستم به پای خود بنویس
غریبه ات نه بیا آشنای خود بنویس

نفس کشیدن من بی تو غیر مردن نیست
بیا وحال مرا در هوای خود بنویس

فقیرتر ز من بینوا کجا داری
مرا همیشه گدای گدای خود بنویس

بد  است اگر به کسی غیر تو زنم رویی
همیشه نوکری ام را برای خود بنویس

به دست ساقی بی دست خود مرا آقا!
بیا و زائر کرببلای خود بنویس

مهدی کازرانی(حیران)
  • محمد گازرانی
۲۴
آبان

دیوانگی ام گذشته از حد چه کنم؟

دلتنگ توام گر چه شدم بد چه کنم؟

آتش زده یاد کربلایت به دلم

آقا نروم به سمت مشهد چه کنم؟

ایشالا اربعین...

مهدی کازرانی

  • محمد گازرانی
۰۳
آبان

سال هاست که یک خانه ی قدیمی  در خیابان راهزان اراک عصرهای جمعه میزبان دعای سمات است ، اما از وقتی مادر این خانه به آسمان سفر کرد غروب های این خانه دلگیر تر شده است.

تقدیم به صاحب الزمان:

باز جمعه رسیده بود و دلم به هوای تو بال و پر می زد

لحظه های غروب بود و غمت به من بیقرار سر می زد

من دوباره به راه افتادم، سمت آن خانه ای که ابری بود

اهل آن آشنای بارانند، پهن شد سفره ی "سمات"ش زود

روضه آنجا همیشه وقت غروب، جوری انگار مادری میشد

در فضا عطر یاس می پیچید، صحبت از آتش و دری می شد

مادر خانه را شنیدم که، بانویی اهل اشک و غم بوده

سالیانیست سایه مادر از سر  خانواده کم بوده

جمعه بود و غروب، میگفتم... چشم ها خیس و اشک ها جاری

روضه خوان از نبود تو میگفت: "بی تو دنیا شده گرفتاری"

جمعه ها در غروب می مردند، غربت جمعه ها مرا می کشت

عصر ها نا امید از آمدنت، روضه های شما مرا می کشت

شعر از مهدی گازرانی

یاعلی

  • محمد گازرانی
۰۱
آبان


عید غدیر

با قل هو اللَهَ است برابر علی مدد

یا مرتضاست شانه به شانه به یا صمد

هستند مرتضی و خدا هر دو معتمد

جوشانده ای ز نسخه ی عیساست این سند

گر دم کنند خون دم ذوالفقار را



ای آفتاب روز غدیرت شراب ساز

ای ذرّه های خاک درت آفتاب ساز

ای دستهای عبد تو عالیجناب ساز

شد خارهای خشک بیابان گلاب ساز

کردی ز بس جلیس گل روت خار را



ظهر است بر جهاز شتر آفتاب کن

خود را ببین به صفحه ی آب و ثواب کن

این برکه را به عکسی از آن رخ شراب کن

از بین جمع یک دو ذبیح انتخاب کن

پر لاله کن به خون شهیدان بهار را

محمد سهرابی


  • محمد گازرانی
۳۰
مهر


حافیض

کارهای مشترک ناصر فیض و حافظ

حافظ+فیض=حافیض

 

- به آب روشن می عارفی طهارت کرد
و رفته رفته به این کار زشت عادت کرد!

- برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
لیلی آمد دم در،گفت:بیا برق آمد!

- آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید
تا نگویند حریفان که چرا خیس آمد!

از ناصر فیض سه کتاب "املت دسته دار" ، "نزدیک ته  خیار" و "فیض بوک" چاپ شده است که در کتابستان موجود است، حالا اگر از این شعر ها خوشتان آمده بازهم بخوانید:

  • محمد گازرانی