روزای خوش عهدی
دلم برای مدرسه تنگ شده
وقتی سر کلاسا می خوابیدم
معلما صدام می کردن و من
خواب معلمامونو می دیدم
نمیشه اون روزا دوباره تکرار
روزای فوتبال نماز خونه ای(1)
من بودم و سجاد و چن تا دیگه
سجاد و اون لهجه آستونه ای
چقد می خندیدیم با هم خوش بودیم
کاش یه شبی خوابشونو ببینم
کاشکی فقط برا یه بارم شده
رو نیمکت مدرسمون بشینم
نیمکتای دانشگا خشکه خوب نیست
نیمکتای دانشگا روح ندارن
اینجا مُده دانشجوها واسه هم
ادای آدما رو در میارن
اینجا همه همیشه توی نقشن
ولی یه چیزی انگاری می لنگه
همه برای هم کلاس میذارن
انگاری اینجا یه جورایی جنگه
یادش بخیر روزایی که کلاسو
با اون همه سختی یا میپیچوندیم
یادش بخیر سر کلاس شیمی
رمان آل احمدو میخوندیم
بسّه دیگه دلم داره آب میشه
سجاد و میلاد و حسین و مهدی
قرار گذاشتیم پیش هم بمونیم
حیف که تموم شد روزای خوش عهدی
(1. نوعی فوتبال است که در نمازخانه ی مدرسه با جورابهای تو هم رفته و توپ مانند بازی میکنند)
مهدی(حیران)