کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

تشنه ی کتاب که بودم ، وقتی در شهر می گشتم، با چراغ بودم یا بی چراغ ، جایی را نمی یافتم که سیرابم کنند.

اما یکسالی می شود که دوستان ، دور هم جمع شدند و سقاخانه بنا کردند و تشنگان را آب می نوشانند.

"کتابستان اراک" ، سقاخانه است. سقاخانه ای که با همت بنا شد و با تلاش به راهش ادامه میدهد.

سقاخانه ، "کتابستان اراک" است که مامن اهالی فرهنگ و ادب و هنر است.

هرگاه تشنه شدی یا خسته بودی و دنبال مامن می گشتی، به سقاخانه ی "کتابستان" سری بزن.

یاعلی

::
آدرس: اراک، خیابان خرّم، جنب هتل زاگرس

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندها

۳۴۸ مطلب توسط «محمد گازرانی» ثبت شده است

۲۳
مرداد

خیلی ها از چند هفته پیش تا هفته های آینده، درگیر کنکور و تعیین رشته و ثبت نام و تصمیم گیری برای آینده علمی خودشان هستند. خیلی ها هم سال بعد به این نقطه می رسند و خیلی ها هم سال هاست گذشته اند. نشت نشای رضا امیرخانی، سوژه این مناسبت است. همه می توانید از این کتاب بهره ببرید. برای توضیح بیشتر روی تصویر کلیک کنید...

  • محمد گازرانی
۲۲
مرداد

پینگ پنگ ورزش خوبی است خیلی نشاط آور است مخصوصا آن صدای توپ تخم مرغی اش که مدام با راکت و میز برخورد می کند سنفونی میسازد ، اما بعضی ها افتضاح بازی می کنند ، تا توپ تخم مرغی می خواهد ریتم بگیرد و موسیقی بنوازد ، می زنند توی سرش (شاید هم زیر گوشش) ، خلاصه به خارج از میز می زنندو گم و گورش می کنند ، اما امید مهدی نژاد پینگ پنگ باز خوبی است ، حریف هایی را هم که انتخاب کرده است یکی از یکی کار درست ترند ، چنان باهم یکی به دو می کنند که توپ تخم مرغی، داغ می کند!


"پینگ پنگ" نام کتاب جدید مهدی نزاد است که انصافا جذاب و خواندنی است، اگر وقت خواندن همه اش را ندارید(!) لا اقل مصاحبه ی میرشکاک و امیرخانی و جعفریان اش را از دست ندهید.


یاعلی

  • محمد گازرانی
۲۲
مرداد
تصورش را بکن، مسلمان باشی و در کشور غیر مسلمان ها زندگی کنی. از آن کشورها که اجازه نمی دهند با حجاب به مدرسه بروی! پدر و مادرت هیچگاه اجبارت نکرده اند که حجاب داشته باشی اما الان که دبیرستانی شدی و به قول خودمان عقلت درآمده است ، می فهمی که حجاب برای دختر ها ضروری است و  تصمیم می گیری که حجاب داشته باشی.
تصورش را بکن هجمه ی اطرافیان را، از پدر و مادر بگیر تا هفت پشت غریبه ، اما تو از آرمانت پیروی می کنی که آن آرمان ، محکمت می کند و آن آرمان......

کتاب "بهم میاد ؟!" رمانی است برای آنهایی که می خواهید حجاب را به آن ها هدیه دهید.

این کتاب را دوست عزیزم ، محسن آقای بدره از عربی به فارسی ترجمه کرده است ، این کتاب قبلا به انگلیس هم ترجمه شده بود و جزو کتاب های پرطرفدار آن ور آب است!
  • محمد گازرانی
۲۰
مرداد

این روزها بچه های کنکوری دارند از این مشاور به آن مشاور می روند و می دوند تا بلکه در انتخاب رشته، کاری کرده باشند کارستان اما بعضی ها هم که رتبه های دهن پر کری ندارند ، کار را به شانس و اقبال واگذار کرده اند و بر اساس صدفه رشته شان را انتخاب  می کنند، مثل رفیق ما آقا هادی، دیروز آمده و میگوید: "شما دستت خوبه یه فال حافظ برامون بگیر ببینیم کجا را بزنیم تا قبول شیم"

من هم فال گرفتم:

خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش

خداوندا نگه دار از زوالش

حتما تمام رشته های دانشگاه شیراز رو بزن

ز "رکن آباد" ما صد لوحش الله 

که عمر خضر می‌بخشد زلالش

میان "جعفرآباد" و "مصلا"

عبیرآمیز می‌آید "شمال"ش

ببین کدوم دانشکده است که بین رکن آباد و مصلا است؟ نزدیک رکن آباد باید باشه اونجا حتما شانس قبولیت بیشتره

البته شمال هم می تونی بری.

صبا زان لولی شنگول سرمست

چه داری آگهی چون است حالش

اگه ایشاتا شیراز قبول بشی شنگول هم می شی

گر آن شیرین پسر خونم بریزد           

دلا چون شیر مادر کن حلالش

البته باید قول بدی دنبال کارای خاک برسری نری ، اگه از این کارا کنی کار به خون و خون ریزی می کشه!

مکن از خواب بیدارم خدا را

که دارم خلوتی خوش با خیالش

تا اینجا همش خواب و خیال بود، با این رتبه مسخره ای که آوردی هیچ جهنم دره ای قبول نمیشی چه برسه به شیراز!!!!



  • محمد گازرانی
۲۰
مرداد

این فقط بخشی از سخننان آقا در جمع دانشجویان است ، قابل توجه چماق به دستان و افراطی ها که متاسفانه نام انقلاب و بسیج و رهبری را خدشه دار می کنند.

و به سلامتی آقای خودمان که آخر آزاد اندیشی و خوش فکری است:

"این را هم بگویم که یکى از دوستان گفتند اگر در دانشگاه چنین شود یا چنان شود، ما بشدت برخورد خواهیم کرد. من معناى این «شدت» را درست نفهمیدم! این برادرى که این مطلب را گفتند، اتفاقاً منطق بیانىشان بسیار متین و مستحکم و سنجیده بود. خیلى خوب، شما که اهل منطقید، شما که به این خوبى استدلال میکنید، شما که میتوانید اینجور از مبانى درستِ خودتان دفاع کنید، چه احتیاج دارید که با شدت برخورد کنید؟ اگر مراد از شدت، شدت در بیان و بحث و استدلال و نگارش است، خب حرفى نیست؛ اما اگر به معناى دیگرى است، نه، من موافق نیستم که در مقابل نظر مخالف خودتان، یا فلان پدیدهى مخالف نظر شما، کار همراه با عنف، با شدت -  به آن معنائى که ممکن است مورد نظرتان باشد - صورت بگیرد."

  • محمد گازرانی
۱۶
مرداد

اولین بار بود که می خواستم به خدمت حضرت ناصر فیض (!) شرفیاب شوم ، هم شوق داشتم و هم اضطراب ، چرندیاتی را که در خیال خودم شعر می دانستم، جمع کرده بودم تا برایش بخوانم ، وقتی رسیدم جلسه داشت ، جلسه را به خاطر من تعطیل کرد ، به خاطر  من ی که برخورد اولم بود و اصلا مهم نبودم ، خیلی گرم و صمیمی ، و با روی باز به داخل اتاق دعوتم کرد ، از پشت میزش بیرون آمد و روی یک صندلی ، روبه روی من نشست ، شعر هایم را برایش خواندم و با حوصله گوش کرد ، کمی در مورد شعر صحبت کرد و کمی در مورد طنز ، بعد هم کتاب "روزنه " ی استاد محمد کاظم کاظمی را آورد و به من هدیه داد و گفت : " هر وقت این کتاب را تا انتها خواندی ، دوباره به من سر بزن". من هم که حسابی ذوق و شوق دیدار مجدد داشتم  ، "روزنه" را خیلی زود خواندم.

روزنه کتابی است که برای شاعران مبتدی و غیر مبتدی خواندنش لازم و ضروری است ، استاد کاظمی در این کتاب سعی کرده اند از  حاشیه پرهیز کنند و فقط آنچه را که ضروری یک شاعر است در کتاب آورده اند.

کتاب را با جان و دل بخوانید ، نوش جانتان

این هم وبلاگ استاد کاظمی : /mkkazemi.persianblog.ir/ . وبلاگ ناصر فیض هم که دست چپ لینک شده : املت دسته دار

واین هم سایر آثار استاد کاظمی:

یا علی

  • محمد گازرانی
۱۶
مرداد

شبا تا صب چرا بیداره تهران؟

مگه مثل شما بیکاره تهران؟

عجیبه با هزاران غصه و درد...

هنوزم شاهد قیداره، تهران

  • محمد گازرانی
۱۶
مرداد


دیروز ، نوبت دیدار دانشگاهیان با آقا بود ، آن قسمت هایی را که به نظرم مهم آمد ، برایتان آورده ام:

 

  • محمد گازرانی
۱۵
مرداد

استاد احمدی از قاریان بین المللی شهر ماست که گردن تمام ما حق دارند ، ایشان سال هاست که بدون هیچ چشم داشتی ، در روزگاری که پول و شهریه حرف اول را می زند جلساتشان را به صورت رایگان تشکیل داده اند و قاریان برجسته ی کشوری و بین المللی تربیت کرده اند: استاد مجید جدیدی از بزرگترین شاگردان این استاد هستند که الان دیگر خودشان استادی هستند در سطوح عالی.

ابوذر کرمی از حافظان و قاریان بین المللی ، مرحوم مهدی محمدی ،حاج مبین کاشانی و دیگران از شاگردان این استاد برجسته هستند.

هم اکنون جلسات ایشان در روزهای شنبه در مسجد آقا سلطان دایر است.

دوستان که این روزها که شاهد تلاوتهای آسمانی از ایشان هستند، وبلاگی ساختند تا تلاوتهای ایشان و سایر عزیزان را برای دانلود  در آن به نمایش بگذارند، تلاوتهایی که نه تنها از قاریان مصری کم ندارد ، بلکه در خیلی از زمینه ها از آن ها برتر است: "جلسه ی استاد حاج علیرضا احمدی"


  • محمد گازرانی
۱۵
مرداد

وقتی که دانه بودونبود کبوتر است

باب‌الجواد راه ورود کبوتر است

از دست صاحبان کرم می‌چکد هنوز

گندم! همان که شرط وجود کبوتر است

  • محمد گازرانی
۱۵
مرداد
دو سه تا از شعرای دانشگاهِ ما دور هم جمع شدند و چند سالی است که دارند در حوزه ی تخصصی شعر و داستان فعالیت می کنند ، ما در کتابستان تمام کتاب هایشان را داریم ، اما کار جالبی که تقریبا بی سابقه بوده است ، شناسایی شاعران دانش آموز کشور و تربیت آنهاست ، البته شاعران سن بالا تر هم دارند اما تمرکز، روی دانش آموزان است.

مهدی ،برادر کوچکم، و مهران رجبی ، خانم عسگر نژاد ، و چند تن دیگر از شاعران اراک و استان مرکزی ، عضو این مجموعه هستند. به وبلاگ شاعران جوان سراسر کشور سر بزنید : آفتابگردان ها


  • محمد گازرانی
۱۵
مرداد

قیدار رمانی است که خیلی ها اصلا رمان نمی دانندش ، اما من بدجوری توی آن گیر افتاده ام ، عزیزی از یک قسمت از کتاب عکس گرفته بود و آن را توی سایت " چند پیکسل کتاب" گذاشته بود که من هم آن قسمت را خیلی دوست داشتم:


  • محمد گازرانی
۱۵
مرداد

محسن رضوانی شاعری است که خیلی کارش درست است ، البته در نثر شاعرانه هم مهارت خاصی دارد.

دو تا مطلب از وبلاگش برایتان می آورم که اولیش متناسب با روزهای آخر رمضان است و دومیش متناسب با حال این روزهای سوریه ، اگر مطالب را خواندی و انشاء الله خوشت آمد به وبلاگش سر بزن" عصفور"

یک :

ما در پیاله 

اینکه افطار و سحر ، خودت را بسته ای به خاکشیر، خوبست. می طلبد. منتها التفات کن که خاکشیر، پلوی مزعفر حرم نیست که نشسته باشند پاک کرده باشند. یک سیرش یک خروار خرده شن دارد. شستن اش هم از هر ننه قمری ساخته نیست. چیزی شبیه منِ داغان. با سیاهه ای از اخلاق گند و گناه گُنده. حالا خودت می دانی. یا حسابی بشورمان؛ یا یخمال مان کن و چشم بسته سربکش

دو

سالیانی که ابوالحسن صبا و بدیع زاده و الباقی موزیکانچی های ایرانی به حلب می رفتند و ترانه و تصنیفات شان را در استودیوی "صبحی رضوانِ" خدابیامرز ثبت و ضبط می کردند، حال شهر مثل حالا بد نبود. عقرب جرّار نداشت. مار غاشیه نداشت. مردم گوشه ی خیابانِ ابوالعلای معرّی، لم می دادند، قهوه می خوردند، تنباکوی عجمی می کشیدند و ترانه های بدیع زاده را -هرچند نمی فهمیدند- از روی صفحه های آلمانی گوش می کردند. حالا حلب- اصفهان جهان عرب و پایتخت عشق و طرب- حال ندار است. برایش دعا کنید 

 

  • محمد گازرانی