نان ماشینی
ای کاش شهردار، شهر را دار می زد و شیرازه شرارتش را از هم می پاشد و شرش را کم می کرد و شهد شیرین زندگی روستایی را به مردم می چشانید. دِه ها را دَه برابر می کرد و شعور شهرگریزی را آموزش می داد.
گرچه...
گرچه دیگر روستایی هایمان هم نان ماشینیِ شور جوش شیرین دار، دارند و شیر هموژنیزه می نوشند.
نه! اینطوری فایده ای ندارد! باید خودمان را روستایی کنیم، ساده بپوشیم، ساده بنوشیم و ساده شکم را پر کنیم.
***
آسمان تعطیل است
بادها بیکارند
ابرها خشک و خسیس ، هق هق گریه خود را خوردند
من دلم می خواهد دستمالی خیس، روی پیشانی تب دار بیابان بکشم
دستمالم را اما افسوس، نان ماشینی در تصرف دارد
...
...
...
آبروی ده ما بردند
"شادروان قیصر امین پور"