کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

تشنه ی کتاب که بودم ، وقتی در شهر می گشتم، با چراغ بودم یا بی چراغ ، جایی را نمی یافتم که سیرابم کنند.

اما یکسالی می شود که دوستان ، دور هم جمع شدند و سقاخانه بنا کردند و تشنگان را آب می نوشانند.

"کتابستان اراک" ، سقاخانه است. سقاخانه ای که با همت بنا شد و با تلاش به راهش ادامه میدهد.

سقاخانه ، "کتابستان اراک" است که مامن اهالی فرهنگ و ادب و هنر است.

هرگاه تشنه شدی یا خسته بودی و دنبال مامن می گشتی، به سقاخانه ی "کتابستان" سری بزن.

یاعلی

::
آدرس: اراک، خیابان خرّم، جنب هتل زاگرس

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندها

۵۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

۰۸
آبان


قیصر امین پور را با کتاب "بی بال پریدن"ش می شناختم، شیفته اش شده بودم، کتاب را به هرکس که دوستش داشتم هدیه می دادم، هنوز هم اگر جوان حقیقت طلبی به "کتابستان " ما سر بزند حتما "بی بال پریدن" را به او پیشنهاد می کنم.
کتابش را آنقدر می خواندم و می خوانم که خیلی از عباراتش در ذهنم مانده، مثلا آنجا که پسر انسان آزاده ای به دوستش می گوید:"پدر من نه کار دارد، نه خانه، اما پدر تو هم کار دارد، هم خانه و هم کارخانه"
آه که چقدر زود دیر می شود و قیصر امین پور زود تر از آنکه فکرش را بکنیم از دنیا می رود.
روحش شاد
یاعلی

  • محمد گازرانی
۰۱
آبان


هلا ! آه ای عمو نوروز !

من از آن دورها دیدم
که می آید به سوی خانه مخلص، « عمو نوروز»
عیالم زیر لب غرید:
« من آخر با چه چیزی می توانم کرد از این مهمان ، پذیرایی؟
نگو : « با قند، با چایی» !
خدا ناکرده، آخر این که از ره می رسد، عید است
و اقدامات او در راستای « آمدن » شایان تمجید است…!
بگو آخر !
بگو من با چه چیزی می توانم کرد از این مهمان، پذیرایی؟… »
***
عیالا ! چرخ دخل بنده، دارد می کند فس فس
بفرما ! این تو و این عیدی مخلص
بخر با آن
برای خانه، مایحتاج لازم را
مضافاّ هم(!)
لباس عید محمود و پریچهر و سهیلا و کریم و جعفر و مینا و کاظم را !
و ایضاّ میوه و شیرینی و آجیل
و ای زن ! اندکی تعجیل !
****
عیالا ! زندگی زیباست
و این جا منتهای آرزوی مردم دنیاست !
خدا را شکر کن که خانه مان، قطب شمال و آن طرفها نیست !
یکی از دوستان می گفت
که در این وقت سال، آن جا
نمی دانی که می آید عجب سوزی !
ولیکن در عوض – شکر خدا- این جا:
« ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی»
****
عیالم می کند غرغر
و زیر لب،
سخنرانی خود را می کند آغاز، با ترفند
(نجواگونه)
- با یک حالت « خط و نشان »، مانند-
- هلا ! ملا !
من اینجایم
(درون مطبخ خودمان ) بسان شیر
ملاقه تازه، اینجا
لنگه کفش کهنه آنجا، و
کنار دست من، کفگیر !
برایت دارم آشی می پزم با یک وجب روغن !
برای من به جای رهنمود و چاره جویی، شعر می خوانی؟
بکن… عیبی ندارد… بعد از این، از من
اگر خواهی چلومرغ و خورشت سبزی و قیمه،
به صد اطوار می گویم:
« الا یا خیمگی، خیمه… » !
***
دهان را می گشایم من
به قصد پاسخی در خور
- و شاید پاسخ غایی-
که می آید به سویم از هوا، یک لنگه دمپایی !
و از سوی دگر چون تیر
به فرقم می خورد کفگیر !
****
هلا ! آه ای عمو نوروز !
کجا داری می آیی … های ؟ !
پدر جان ! این طرفها قافیه تنگ است
به تعبیر دگر: در خانه مان جنگ است !
نیا نزدیک !
نظر کن پای چشمم را !
بگو اصلاّ
الا ای ناگرفته از کبود چشم من، درسی !
تو بالا غیرتاّ
- این تن بمیرد-
از عیال من نمی ترسی ؟ !

  • محمد گازرانی
۰۱
آبان


عید غدیر

با قل هو اللَهَ است برابر علی مدد

یا مرتضاست شانه به شانه به یا صمد

هستند مرتضی و خدا هر دو معتمد

جوشانده ای ز نسخه ی عیساست این سند

گر دم کنند خون دم ذوالفقار را



ای آفتاب روز غدیرت شراب ساز

ای ذرّه های خاک درت آفتاب ساز

ای دستهای عبد تو عالیجناب ساز

شد خارهای خشک بیابان گلاب ساز

کردی ز بس جلیس گل روت خار را



ظهر است بر جهاز شتر آفتاب کن

خود را ببین به صفحه ی آب و ثواب کن

این برکه را به عکسی از آن رخ شراب کن

از بین جمع یک دو ذبیح انتخاب کن

پر لاله کن به خون شهیدان بهار را

محمد سهرابی


  • محمد گازرانی
۳۰
مهر


حافیض

کارهای مشترک ناصر فیض و حافظ

حافظ+فیض=حافیض

 

- به آب روشن می عارفی طهارت کرد
و رفته رفته به این کار زشت عادت کرد!

- برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
لیلی آمد دم در،گفت:بیا برق آمد!

- آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید
تا نگویند حریفان که چرا خیس آمد!

از ناصر فیض سه کتاب "املت دسته دار" ، "نزدیک ته  خیار" و "فیض بوک" چاپ شده است که در کتابستان موجود است، حالا اگر از این شعر ها خوشتان آمده بازهم بخوانید:

  • محمد گازرانی
۳۰
مهر

گفتی: "نظر خطاست" ، تو دل می بری رواست؟!

خود کرده جرم و خَلق، گنهکار می کنی؟!

***

یاعلی

  • محمد گازرانی
۲۹
مهر


پاییز اگر چه سیلی اش سنگین است

تا عشق تو هست زندگی شیرین است

در خاک ،بهار خویش را می جویند

افتادن برگها دلیلش این است

***

تلخ است که لبریز حقایق شده است

زرد است که با درد موافق شده است

شاعر نشدی و گرنه می فهمیدی

پاییز بهاریست که عاشق شده است

***

میلاد عرفان پور

 

  • محمد گازرانی
۲۹
مهر


شاعر سودای میز ندارد 

مصاحبه ی محمود حبیبی کسبی با یوسفعلی میرشکاک


 

با ظهور انقلاب اسلامی، به تبع تمام مسایل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران، ادبیات و هنر ما نیز دست خوش تغییر و تحولاتی شد. مهمترین جلوه تمایز شعر پیش و پس از انقلاب را در چه زمینه ‎‎ای بررسی می کنید؟


به نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه بر نگذرد

خداوند جان و خداوند رای

خداوند روزی ده رهنمای


تفاوتی که شعر پیش از انقلاب با پس از انقلاب دارد، این است که در شعر پیش از انقلاب، تمنای انقلاب وجود دارد. یعنی به طور مثال در شعر اخوان، تمنای انقلاب وجود دارد. وی می گوید: «نادری پیدا نخواهد شد امید/ کاشکی اسکندری پیدا شود». این تمنا مبین این ماجراست که او دنبال کسی است که پیدا شود و رل نجات بخش را بازی کند. چون آن ها، آن وضعیت را برنمی تابیدند، یا به طور مثال منوچهر آتشی، به ویژه در شعر ظهور، قایل به این موضوع است که ناجی می آید و عدل و داد را همچون قنات های آب بر پهنه بیابان جاری می کند. فروغ فرخ زاد هم می گوید که کسی می آید، کسی دیگر، کسی چنین و چنان و... این انتظار در شعر قبل از انقلاب، انتظار برافتادن و خروج از وضعیت موجود است به یک موقعیت برتر.


  • محمد گازرانی
۲۹
مهر

این بار شعر طنز از زرویی نصرآباد:

 

مدعیان

ما وارثان وحی و تنزیلیم
عاشق ترین مردان این ایلیم

مردم تمام از نسل قابیلند
ما چند تا، فرزند هابیلیم

آن دیگران ناز و ادا دارند
ما بی قر و اطوار و قنبیلیم

در بین ما یک عده هم هستند...
این روزها مشغول تعدیلیم

در این دویدنها رسیدن نیست
عمری است ما روی تردمیلیم

  • محمد گازرانی
۲۷
مهر

این بار رفتم سراغ سعید بیابانکی و یه شعر قدیمی:

 

گلنار

حاج قربان علی سلام علیک

پسر جان علی سلام علیک

نام بنده غلام می باشد

خدمتم هم تمام می باشد

رشته ام هست کارگردانی

ولی از منظر مسلمانی

 

  • محمد گازرانی
۲۶
مهر


حالا که ایام عیده  و روزهای شادی اهل بیته قصد کردم هر روز با یه مطلب طنز حسابی بخندونمتون، اولین شعرمون  هم  شعر کلید ناصر فیض باشه که بوی سیاست هم داشته باشه!

پیشاپیش از رفقایی که ذهن منحرف دارن و  از این شعر برداشت های خاک بر سری می کنن، عذرخواهی می کنم:

 

وا میشود به عادت معمول با کلید

هر قفل و در،به دست شما هست تا کلید

درها بدون شک،همگی باز می شوند

در قفلشان فرو برود هر کجا، کلید

 

  • محمد گازرانی
۲۶
مهر


از نوشته های مرحوم قیصر امین پور:

بعضی از آدمها را باید چند بار خواند تا معنی آنها را فهمید

و بعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت...

بعضی آدمها جلد زرکوب دارند٬بعضی جلد ضخیم، بعضی جلد نازک وبعضی اصلا جلد ندارند.

بعضی آدمها با کاغذ کاهی نا مرغوب چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی.

  • محمد گازرانی
۲۵
مهر


"ن" نام کتاب حسین جنتی است که انتشارات فصل پنجم آن را روانه بازار کرده است. البته غیر از این غزل زیر ، به نظر حقیر تنها دو سه غزل خوب دارد.
تقدیم شما:
 
باید که ز داغم خبری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد

حالم چو دلیری است که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن، پسری داشته باشد!

حالم چو درختی است که یک شاخه‌ی نااهل
بازی‌چه‌ی دست تبری داشته باشد

سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد!

آویخته از گردن من شاه‌کلیدی
این کاخ کهن، بی که دری داشته باشد

سردرگمی‌ام داد گره در گره اندوه
خوش‌بخت کلافی که سری داشته باشد

یاعلی

  • محمد گازرانی
۲۵
مهر

...بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیری ست

بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی...

  • محمد گازرانی