لمعات الحسین نام کتابی است از علامه طهرانی، کتابی با این ریز عنوان: برخی از کلمات و مواعظ و خطب حضرت سید الشهدا ابی عبدالله الحسین علیه السلام
گویا علامه این کتاب را در روز عاشورا نوشته است ،و حال و هوای خوبی دارد، از همان کتاب هاست که کمک می کند گریه های محرممان جان بگیرد و عمق.
یک روایت از متن کتاب:
... فان من طلب رضا الله بسخط الناس کفاه الله امور الناس و من طلب رضا الناس بسخط الله وکله الله الی الناس
کسیکه رضای خدا را طلب کند در حالی که همراه با خشم مردم باشد خداوند او را از امور مردم کفایت می کند.
و کسی که رضا و پسند مردم را طلب کند در حالی که با غضب خدا همراه باشد خداوند امور او را به مردم می سپارد.
...............
کاش چند نفر بانی می شدن و این کتاب رو با تخفیف 50 درصد توی هیات ها می فروختن!
یعنی می رسه روزی که فرهنگ اراک انقدر پیشرفت کند؟
امیدواریم...
یا علی
یاعلی
شخصی برای من تعریف می کرد:
همراه یک بنده خدایی از دوستان -برای تفریح- رفته بودیم کوه و در و دشت، ایشان شخصی را با خودش آورده بود که من نمیشناختمش، هنگام معرفی کردن هم فقط اسمش را گفت، دیگر نگفت چه نسبتی باهم دارند و آشنایی شان به کجا بر می گردد.
دو سه روزی با هم در دل طبیعت بودیم و مثلا تفریح می کردیم اما هنوز ساز من با او کوک نشده بود ، هر کاری می کردم از او خوشم نمی آمد.
بالاخره سفر چند روزه مان تمام شد و به سمت شهر برگشتیم ، از او خداحافظی کردیم و جدا شدیم، حالا دیگر در وسط شلوغی خیابان با دوست خودم خلوتی پیدا کرده بودم، از رفیقم پرسیدم:"این کی بود دنبال ما راه انداخته بودی؟ اسکل مسکل بود، اصلا باهاش حال نکردم"
رفیق در جوابم گفت: "دوست پسرِ دوست دخترم بود"
***
حقیر وفتی این ماجرا را شنیدم به فکر افتادم که گویا بوی الرحمن برخی از ارزش ها بلند شده است، کتابی به ذهنم رسید تا به این دسته از دوستان معرفی کنید.
اصلا احترام به ارزش ها هیچ! اگر این کتاب را بخوانند لااقل تفریح که می روند بیشتر بهشان خوش می گذرد.
***
رفیقی داشتم که سخت مخالف ازدواج بود و هر وقت این جور بحث ها پیش می آمد، شروع می کرد به توهین: "شما ها احمقین که به این چیزا فکر می کنید، عقب افتاده های اسکل ...."
وقتی می شنید که یکی از رفقا ازدواج کرده چنان پشت سرش حرف می زد که انگار رفیقمان جاهلانه ترین کار روی زمین را انجام داده است.
زمان گذشت و گذشت تا اینکه در اوج نا باوری خیلی بی خبر، این دوست ما ازدواج کرد. چند وقتی از جمع دوستان غیبت داشت تا اینکه یک روز اتفاقی با خانومش در خیابان رویت شد، ما که از باطن همسرش هیچ نمی دانستیم اما ظاهرش را اگر بخواهید دختری بود که قدش به زور به یک متر می رسید!!!
جلو رفتم و سلام احوالپرسی کردم ، من باب مشاوره گرفتن پرسیدم : "فلانی تو واسه ازدواج چه ملاکایی داشتی؟"
در جوابم گفت: "من فقط یه ملاک داشتم اون هم این بود که زنم مثل خودم بلند قد باشه، همین"!!!!!!!
***
حالا برای اینکه دیگر از این مشکلات پیش نیاید یک کتاب خدمتتان معرفی می کنم که لااقل دو سه تا ملاک خوب برای ازدواج داشته باشید:
مطلع مهر /نوشته امیرحسین بانکی پور/راهکارهای جامع و کاربردی انتخاب همسر
جعفریان را قبلا خدمتتان معرفی کرده ام، استاد میرشکاک را هم. و این دو هر کدام انسان های عجیبی هستند که اگر یک بار توفیق زیارتشان را درک کرده باشی تا مدت ها نمی توانی شخصیتشان را درک کنی.
حالا سیدِ میرشکاک، حسین جعفریان را روایت می کند.
به گزارش طلوع از اراک به نقل از حوزه هنری استان مرکزی، رضا میرزایی اظهار داشت: بیسیمچی عنوان کتابی است که به کوشش واحد ادبیات پایداری حوزه هنری استان مرکزی گردآوری شده و در ایام گرامیداشت دفاع مقدس رونمایی خواهد شد.
وی اظهار کرد: احیا و اشاعه فرهنگ دفاع مقدس میان نسل جوان و زنده نگاه داشتن یاد و خاطره رزمندگان و شهدای هشت سال دفاع مقدس از جمله اهداف حوزه هنری استان مرکزی است که بدین منظور حوزه هنری استان مرکزی مدتها پیش با همکاری کارگروهی از نویسندگان و علاقمندان به حوزه دفاع مقدس به جمعآوری خاطرات ۱۴ رزمنده استان مرکزی که در دوران هشت سال دفاع مقدس به عنوان بیسیمچی حضور داشتند، اقدام کرد.
وی ادامه داد: اکنون این خاطرات در کتابی با عنوان بیسیمچی گردآوری و منتشر شده که ششم مهر ماه با حضور مسئولان و برخی نویسندگان و هنرمندان استانی رونمایی خواهد شد.
سرپرست حوزه هنری استان مرکزی با بیان اینکه رضا زنجیرانی فراهانی و احسان مرادی به ترتیب صفحهآرایی و طراحی جلد کتاب بیسیمچی را برعهده داشتند، افزود: نخستین چاپ کتاب بیسیمچی به کوشش ادبیات پایداری حوزه هنری استان مرکزی با شمارگان یکهزار نسخه، ۱۵۵ صفحه و به قیمت ۵۰ هزار ریال منتشر شده است.
اوایل سال 66 پس از شهادت تعدادی از همکارانمان با حضرت آیتالله خامنهای دیدار داشتیم. ایشان در این دیدار خصوصی حدود یک ساعت دربارهی برنامهی روایت فتح صحبت کردند و بیش از هر چیز روی متن برنامهها تأکید فرمودند. بعد از ما پرسیدند: «نویسندهی این برنامه کیست؟»
واقعا جالبه همین امروز که مطلب جانستان کابلستان را می نویسم ، دوستی می آید و برایم مطلب می گذارد که "جانستان کابلستان..." ، همین ، دیگر هیچ چیز ننوشته است ، به "صبوح" ،وبلاگ زیبایش ،که سر می زنم می بینم مطلب خوبی در مورد این کتاب نوشته که برایتان نقل می کنم:
اگر به کتابستان اراک سر زده باشی و از ما سراغ رمانِ ایرانیِ خوب و جذاب را گرفته باشی حتما در جواب شنیده ای که "منِ او" ی رضای امیرخانی را ببر ، ما در کتابستان "منِ او" را به شرط چاقو می فروشیم! اگر رفتی و خواندی و خوشت نیامد حتما از شما پسش می گیریم ، (به شرط آنکه سالم و نو برش گردانده باشی).
امروز که در سایت "ارمیا"ی امیرخانی می گشتم به این خبر برخورد کردم که خیلی خوشحال شدم:
کنار دست ما کشور عزیزی است که سال هاست در مقابل هجوم بیگانه قد خم نکرده و ذلیل نشده است. روس و طالبان و امریکا و... را از خود رانده است و سال هاست که مردمش در سختی و خاک و خون زندگی می کنند، و تنها کاری که ما در قبال این همسایه ی عزیز کرده ایم ، پناه دادن به درمانده ترین های آن ها بوده است اما با منت!
انگار یادمان رفته است که اصلا بین ما مرزی نبود ، ایران همان افغانستان بود و افغانستان همان ایران! واین مرزِ جدایی انداز کار انگلیس بود! دین وزبان و مذهبمان یکی است و از یک فرهنگیم ، فرهنگی که از همان سو تولید می شد و به سایر نقاط ایران پهناور می رسید ، خیلی از ادبا و دانشمندان و شاعرانی که الان منِ ایرانی به آنها افتخار می کنم از همین افغانستانِ مظلوم برخاسته اند.
امروز میخواهم چند کتاب در حوزه ی افغانستان برایتان معرفی کنم:
اولین کتاب از رضای امیرخانی است که محبوب کتابستانی هاست : جانستان کابلستان
از نوجوانی تفکراتم تحت تاثیر این سه بزرگوار بود :
اول جلال آل احمد با آن کتاب غرب زدگیِ دشوار اما فوق العاده اش که تا مدتها بر ذهنم حکومت می کرد ، مخصوصا وقتی که شنیدم امام خیلی به این کتاب توجه داشته اند و در اولین سال بعد انقلاب "غرب زدگی" را به عنوان کتابِ سال معرفی می کنند:
دوم شهید مطری بود که خوشبختانه کسانی مجبورم کردند تمام آثارش را بخوانم ، استاد مطهری، اسلامی را آموزش می داد که آمریکایی نبود ، ظلم ستیز بود ، اجتماعی بود و...
سومی هم که سید شهیدان اهل قلم است و شاهباز عرصه ی تفکر اسلامی، آقا سید مرتضی آوینی ، سیر مطالعاتی کتب شهید آوینی را با کتاب آینه جادو آغاز کردم که مقالات سینمایی ایشان بود اما آنچه که مرا نمک گیرِ سید کرد کتاب " توسعه ومبانی تمدن غرب" ایشان بود.
در ذهن حقیر ، سید ِ آوینی جمعی است بین جلال و شهید مطهری ، جلال غرب را خوب نقد می کرد اما اسلام را خوب نمی شناخت و استاد مطهری اسلام را خوب می شناخت اما غرب را ریشه ای نقد نمی کرد ولی سید شهید در هر دو چیره است.
آقا هم آوینی را سید شهیدان اهل قلم معرفی می کند نه آستاد مطهری یا بزرگوار دیگری را.
اگر " توسعه ومبانی تمدن غرب" آوینی را خواندی و سرمست شدی به کتاب های "سید ِ میرشکاک" هم سری بزن که او و آوینی از یک چشمه آب خورده اند.
یاعلی
"برای خاطر آیه ها" کتابی است که چندی پیش قول معرفی اش را داده بودیم. کتابی که در نود و شش صفحه توسط خانم مریم روستا نوشته شده.ناشر کتاب هم دفتر نشر معارف است. ابتدای کتاب نوشته شده است"دل نوشته هایی برای خاطر آیه هایی که دوستشان دارم..."،اما این کتاب فقط دلنوشته نیست چرا که خانم روستا،وقتی برای خاطر آیه های که دوستشان داشته می نوشته،نگاهشان به نهج البلاغه،تفسیر المیزان،تفسیر نمونه،مجمع البیان فی تفسیرالقران،قصص الانبیا و... نیز بوده است.(مراجعه شود به فهرست منابع کتاب!)
آن چه در ادامه می آید، شصت و چهارمین مطلب این کتاب است با عنوان "مرد،نبأ عظیم بود..."
می شد همه ی شب های شب نخوابد توی بستر پیامبر.می شد جانش را سپر بلای رسول نکند؛فقط یکی از آیه های قرآن کم می شد؛ "و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله"1
می شد توی رکوع،انگشترش را به آن فقیر انفاق نکند.فقط شاید یکی از آیه های قرآن نازل نمی شد؛"انما ولیکم الله...و یوتون الزکوه و هم راکعون"2
می شد اینقدر عزیز نباشد برای پیامبر؛که قرآن نگوید"انفسنا"3 که همه نگویند «انفسنا»ی ماجرای مباهله،علی بود؛جانِ پیامبر.
می شد با همسرش،با بچه هاش،آن سه روز افطارشان را به مسکین و یتیم و اسیر ندهند،فقط قرآن دیگر "هل اتی"4نداشت.
می شد آنقدر شجاعانه و دلیرانه نجنگد که قرآن حتی به ضربه ی سمّ اسبش قسم بخورد "والعادیات ضبحا.فالموریات قدحا"5
می شد باب مدینه ی علم نبوی نباشد،که دوست و دشمن بگویند:"من عنده علم الکتاب"6علی ست.
می شد این قدر ولایتش مهم نباشد که توی حج آخر آیه بیاید:"بلغ ما انزل الیک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته"7 که دست عزیزی دستش را بالا ببرد و بگوید:"من کنت مولاه فهذا علی مولاه" که خدا جبرئیل را دوباره روانه کند:"الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی"8
می شد؟!
می شد اگر او "علــــی بن ابی طالب"نبود؛خبر بزرگ؛نبأ عظیم.مردی که اگر نمی آمد،اقلّش،سیصدتا از آیه های قرآن کم می شد.9
-------------------------------------------------
1: (بقره/207) 2: (مائده/55) 3: (آل عمران/61) 4: (دهر/1) 5: (عادیات/1و2) 6: (رعد/43) 7: (مائده/67) 8: (مائده/3) 9:(ابن عباس می گوید:« نزلت فی علی ثلاث مائه آیه» سیصد آیه در شأن علی نازل شده است. به نقل از تاریخ بغداد،ج6،ص221)