الحمدلله امروز رزقم زیاد بود، سه نوبت در سه مجلس جداگانه دل سیر برای بانو ام البنبن اشک ریختم؛ الان هم آمدم میان یادداشت های خیلی قدیم م پرسه بزنم، اولین صفحه ای را که باز کردم متنی بود از رضای امیرخانی عزیز در مورد حضرت ماه، قمر منیر بنی هاشم، خیلی زیبا بود، تقدیمش می کنم به مادرش، ام البنین.
سرلوحهی شصت و چهارم: دیگرگونه شیری...
1
عرب شیر را به هیبتهای گونهگون دیده است. وهمِ صحرا درندهگان بیشماری را بر
چشمان خاکآلودهی بادیهنشینان پدیدار کرده است. شیر را گفته است: اسد، که چشمها
نه در بیابان که در آسمان نیز ورا دنبال کرده است. حیدر، صفدر، غضنفر که شیرِ بیشهگی
گفتهاندش، قسوره، لیث که درندهاش گفتند، حارث، دلهاث که جری گفتهاندش، ضیغم،
هزبر که شاید معرب هژبر باشد.
و میانِ این همه شیر، از شیری نام برده است که همهی شیران از او میگریزند و ادق
و اصح این است که جملهی درندهگان به واسطهی هیبت و خشمی که در چشمِ اوست، از او
دوری میکنند... عباس!
و ماهِ آسمانها را در زمین عباس مینامیدند...