رزق امشب...
الحمدلله امروز رزقم زیاد بود، سه نوبت در سه مجلس جداگانه دل سیر برای بانو ام البنبن اشک ریختم؛ الان هم آمدم میان یادداشت های خیلی قدیم م پرسه بزنم، اولین صفحه ای را که باز کردم متنی بود از رضای امیرخانی عزیز در مورد حضرت ماه، قمر منیر بنی هاشم، خیلی زیبا بود، تقدیمش می کنم به مادرش، ام البنین.
سرلوحهی شصت و چهارم: دیگرگونه شیری...
1
عرب شیر را به هیبتهای گونهگون دیده است. وهمِ صحرا درندهگان بیشماری را بر
چشمان خاکآلودهی بادیهنشینان پدیدار کرده است. شیر را گفته است: اسد، که چشمها
نه در بیابان که در آسمان نیز ورا دنبال کرده است. حیدر، صفدر، غضنفر که شیرِ بیشهگی
گفتهاندش، قسوره، لیث که درندهاش گفتند، حارث، دلهاث که جری گفتهاندش، ضیغم،
هزبر که شاید معرب هژبر باشد.
و میانِ این همه شیر، از شیری نام برده است که همهی شیران از او میگریزند و ادق
و اصح این است که جملهی درندهگان به واسطهی هیبت و خشمی که در چشمِ اوست، از او
دوری میکنند... عباس!
و ماهِ آسمانها را در زمین عباس مینامیدند...
2 |
- ۹۴/۰۱/۱۵
اکنون بر بالین ابی الفضل عباس می گوید: الان انکسر ظهری و قلت حیلتی ،اما حجاب های نور را نمی بینند که چه سان از هم دریده و رشته های پیوند روح را به ماسوی الله چه سان ازهم گسسته ! نه ماسوی الله ، که اینجا کلام نیز فرشته سان فرو می ماند.مردانگی و وفای انسان نیز به تمامی ظهور یافت و آن قامت مردانه عباس بن علی با دستان بریده بر شریعه فرات، آیتی است که روح از این منزلگاه نیز گذشته است و عجیب آن است که آن باطن چگونه در این ظاهر جلوه می کند. بعدها امّ البنین دررثای عباس سرود
یامن رای العباس کر علی جماهیر النقد
و وراه من ابناء حیدر کل لیث ذی لبد
انبئت ان ابنی اصیب برأسه مقطوع ید
و یلی علی شبلی امال برأسه ضرب العمد
لوکان سیفک فی یدیک لما دنی منک احد
دستان عباس بن علی قطع شده بود که آن ملعون توانست گرز بر سر او بکوبد. اما تا دستان ظاهر بریده نشود، بال های بهشتی نخواهد رست. اگر آسمان دنیا بهشت است ، آسمان بهشت کجاست که عباس بن علی پرنده آن آسمان باشد؟ فرشتگان عقل به تماشاگه راز آمده اند و مبهوت از تجلیات علم لدنّی انسان، به سجده در افتاده اند تا آسمان ها و زمین، کران تا کران ، به تسخیر انسان کامل درآید و رشته اختیار دهر به او سپرده شود؛ اما انسان تا کامل نشود، در نخواهد یافت که دهر، بر همین شیوه که می چرخد، احسن است. چشم عقل خطابین است که می پرسد: اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء... اما چشم دل خطاپوش است. نه آنکه خطایی باشد و او نبیند... نه ! می بیند که خطایی نیست و هرچه هست وجهی است که بی حجاب ، حق را می نماید. هیچ پرسیده ای که عالم شهادت بر چه شهادت می دهد که نامی اینچنین بر او نهاده اند؟
سید مرتضی، فتح خون