کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

تشنه ی کتاب که بودم ، وقتی در شهر می گشتم، با چراغ بودم یا بی چراغ ، جایی را نمی یافتم که سیرابم کنند.

اما یکسالی می شود که دوستان ، دور هم جمع شدند و سقاخانه بنا کردند و تشنگان را آب می نوشانند.

"کتابستان اراک" ، سقاخانه است. سقاخانه ای که با همت بنا شد و با تلاش به راهش ادامه میدهد.

سقاخانه ، "کتابستان اراک" است که مامن اهالی فرهنگ و ادب و هنر است.

هرگاه تشنه شدی یا خسته بودی و دنبال مامن می گشتی، به سقاخانه ی "کتابستان" سری بزن.

یاعلی

::
آدرس: اراک، خیابان خرّم، جنب هتل زاگرس

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندها
۱۸
شهریور

...صاحبان اندیشه و بیان، با گفتن و نوشتن؛ دارندگان رسانه‌ها و منبرها با پرداخت جذّاب و هنری؛ مسئولان دستگاهها هر یک متناسب با کارکرد آن دستگاه، میتوانند این وظیفه‌ی بزرگ را ادا کنند.
کمبود مسجد در شهر و شهرک و روستا؛ نبود جایگاه نماز در مراکز اجتماعات همچون ورزشگاه و بوستان و ایستگاه و مانند آن؛ مراعات نشدن وقت نماز در وسائل مسافرتهای دور دست؛ نپرداختن شایسته به نماز در کتابهای درسی؛ نپرداختن به پاکیزگی و بهداشت در مساجد؛ نپرداختن امام جماعت به تماس و رابطه با مأمومین؛ و هر کمبود دیگری از این قبیل‌ ها، نقاط ضعفی است که باید همتهای بلند بر زدودن آن برانگیخته شود و نشانه‌ی ایمان صاحبان تمکّن یعنی اقامه‌ی نماز، در جامعه‌ی اسلامی ما روز بروز نمایان‌تر گردد.

نماز

پیام مقام معظم رهبری به بیست و دومین اجلاس سراسری نماز


۱۱ شهریور ۱۳۹۲

  • محمد گازرانی
۱۶
شهریور

ری زاده ایم و مزرعه سبز گندمیم

هر صبح با حسین شما در تکلمیم

ما شیعه ولایت مولا، نسب نسب

سلمان پابرهنه ای از نسل چندمیم


  • محمد گازرانی
۱۴
شهریور

واقعا جالبه همین امروز که مطلب جانستان کابلستان را می نویسم ، دوستی می آید و برایم مطلب می گذارد که "جانستان کابلستان..." ، همین ، دیگر هیچ چیز ننوشته است ، به "صبوح" ،وبلاگ زیبایش ،که سر می زنم می بینم مطلب خوبی در مورد این کتاب نوشته که برایتان نقل می کنم:

جانستان کابلستان

دو سه روزی از خواندن جانستان می گذرد و برای من که از روی تنبلی یادداشت منِ او را ننوشتم این نکته واضح است که
فی التاخیر آفات
از بی برنامگی امیرخانی در سفرش بسی در حیرتم. مردک دست زن و بچه خردش را گرفته است و به دیار غریب رفته برای چکر. (مردک را به افغانی نوشتم!) کتاب برای خواننده ای که همیشه به چشم حقارت به مردمان افغان نگریسته و همیشه قاه قاه به عبارت (کشورِ دوست و برادر) خندیده است حکم نوش دارو را دارد و امیدوارم نوش داروی بعد از مرگ سهراب نباشد. از امیرخانی نمی توان انتظار داشت که در اثرش فقطِ فقط به افغانستان بپردازد. نه، او برایت از انتخابات ایران و لبنان و عراق و افغانستان می گوید و تو را با تحلیل های ژئوپلیتیکی خودش روبرو می کند! برایت از تفاوت های سید حسن نصرالله و اسامه بن لادن می گوید. برایت از تدبیر آمریکا در انتخابات افغانستان می گوید. برایت از منطق وارون آقای گاورمنت می گوید. از او که جز به ساختار بروکرات خود به چیز دیگری نمی اندیشد نه به صدور انقلاب و نه به تثبیت آن برای مردمان وطن. آنان که در خاک غربت در پی ذره ای محبتند از سوی سفارت جمهوری اسلامی ایران
آن چه رضا امیرخانی می نگارد را می پسندم چرا که از روی صداقت است و سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. آرمان ها را می شناسد و مضحک نمی داند اما در این راه از انتقادهای سازنده ولو به کامی برخی تلخ چشم نمی پوشد و این است که نویسنده را به تو نزدیک تر میسازد. بنابر سنت حسنه همیشگی قطعه ای از کتاب را که به زعم خود بهترین دانم می نگارم:

" هر بار وقتی از سفری به ایران برمی گردم، دوست دارم سر فرو بیافکنم و بر خاک سرزمینم بوسه ای بیافشانم... این اولین بار بود که چنین حسی نداشتم... بر عکس، پاره ای از تنم را به جا گذاشته بودم پشت خطوط مرزی، خطوط بی راه و بی روحِ مرزی. خطوط مِید این بریطانیای کبیر
پاره ای از نگاه من، مانده بود در نگاه دختر هشت ماهه... بلاکش هندوکش... "
***
روبه روی حرم امام رضا، جانستان عالم می ایستیم و سلام می دهیم و برای چشمان بلاکش هندوکش، برای انسان ایرانِ بزرگ دعا می کنیم.
یاعلی

  • محمد گازرانی
۱۴
شهریور

بعد از اینکه مطلب " من او به شرط چاقو "را برایتان نوشتم شروع کردم به پرسه زنی در وبلاگ های دوستان تا رسیدم به وبلاگ سبکباران ، بچه های سبکباران یک معرفی کتاب گذاشته بودند از سعید عاکف که ایشان در پشت جلد کتابشان فراتر از "به شرط چاقو" گفته بود:


  • محمد گازرانی
۱۴
شهریور

اگر به کتابستان اراک سر زده باشی و از ما سراغ رمانِ ایرانیِ خوب و جذاب را گرفته باشی حتما در جواب شنیده ای که "منِ او" ی رضای امیرخانی را ببر ، ما در کتابستان "منِ او" را به شرط چاقو می فروشیم! اگر رفتی و خواندی و خوشت نیامد حتما از شما پسش می گیریم ، (به شرط آنکه سالم و نو برش گردانده باشی).

امروز که در سایت "ارمیا"ی امیرخانی می گشتم به این خبر برخورد کردم که خیلی خوشحال شدم:

  • محمد گازرانی
۱۴
شهریور

کنار دست ما کشور عزیزی است که سال هاست در مقابل هجوم بیگانه قد خم نکرده و ذلیل نشده است. روس و طالبان و امریکا و... را از خود رانده است و سال هاست که مردمش در سختی و خاک و خون زندگی می کنند، و تنها کاری که ما در قبال این همسایه ی عزیز کرده ایم ، پناه دادن به درمانده ترین های آن ها بوده است اما با منت!

انگار یادمان رفته است که اصلا بین ما مرزی نبود ، ایران همان افغانستان بود و افغانستان همان ایران! واین مرزِ جدایی انداز کار انگلیس بود! دین وزبان و مذهبمان یکی است و از یک فرهنگیم ، فرهنگی که از همان سو تولید می شد و به سایر نقاط ایران پهناور می رسید ، خیلی از ادبا و دانشمندان و شاعرانی که الان منِ ایرانی به آنها افتخار می کنم از همین افغانستانِ مظلوم برخاسته اند.

امروز میخواهم چند کتاب در حوزه ی افغانستان برایتان معرفی کنم:

اولین کتاب از رضای امیرخانی است که محبوب کتابستانی هاست : جانستان کابلستان

  • محمد گازرانی
۱۰
شهریور
 
آسمان است و زمین دور سرش می گردد
آفتاب است و قمر خاک درش می گردد
 
این قد و قامت افتاده درخت طوباست
این محاسن به خدا آبروی دین خداست
 
این حرم، خانه ی زهراست خجالت بکشید
این حسینیه ی دنیاست خجالت بکشید
 
شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید
پسر فاطمه را پای پیاده نبرید
 
می بریدش، ببرید از وسط مردم نه
هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه
  • محمد گازرانی
۱۰
شهریور

مطلب قبلی که در مورد "بهم میاد" گذاشته بودم را یک بار دیگر بخوانید.

دوست عزیزم جناب محسن بدره، مترجم همین کتاب، پیام دادند که "بهم میاد" را از روی متن انگلیسی ترجمه کرده  نه متن عربی:

سلام پسر خوب

ممنون از اظهار لطفت به کتاب

یه نکته: کتاب از خود متن اصلی انگلیسی اش ترجمه شده.

  • محمد گازرانی
۱۰
شهریور

با عرض پوزش از همه ی رفقایی که تو این چند روز به وبلاگ سر زدند و با مطلب جدیدی برخورد نکردند.

این روزها زده بودم به کوه و بیابان که فرمود:

غم عشقت بیابون پرورم کرد...

در کوه و بیابان هم که می دانید خبری از آنتن موبایل نیست چه برسد به اینترنت و این جور چیز ها. و چقدر فراغتِ خوبی است آسودگی از زنگ موبایل و دود ماشین و صدای آدمیزاد و تمام ملازمات شهرنشینی که جایی عرض کرده بودم:

تمام دیده ام را دود دادند

به دوده پای چشمم کود دادند

گلستان دِهِ ما را گرفتند

به جایش آتش نمرود دادند

خلاصه جایتان خالی، چند روزی خیالمان آسوده بود.

اما باز هم عذرخواهی می کنم که "اندکی در مثنوی تاخیر شد..."

ببخشید

یاعلی

  • محمد گازرانی
۲۸
مرداد

  • رفتیم داخل خانه. وقتی کلید برق را زد و تو صورتش نگاه کردم، دیدم پیر شده. حاجی با آن که بیست و هشت سال داشت همه فکر می کردند جوان بیست و دو، سه ساله است، حتا کم تر، اما آن شب من برای اولین بار دیدم گوشه چشم هایش چروک افتاده، روی پیشانیش هم. همان جا زدم زیر گریه، گفتم «چه به سرت اومده؟ چرا این شکلی شده ای؟» حاجی خندید.
  • حاجی می آمد جلوِ چشمم با چشم های قرمز و خاک آلود. بعد از هر عملیات که می آمد اصرار می کردم خودش را وزن کند، می دیدم هفت، هشت کیلو کم کرده. عملیات خرمشهر از شدت ضعف چند نفر زیر بغلش را گرفته بودند و نصفه شب آوردندش خانه.

از کتاب:

تو هم بلند شو برو خودت را وزن کن ،از چه می ترسی؟ برو.
از بس ضد تهاجم فرهنگی مبارزه کرده ای اینچنین پروار شده ای؟ این چروک زیر چشمانت هم اثر مطالعه های طاقت فرسای شبانه روزی برای تولید علم اسلامی است،نه؟
تهاجمی که به فرهنگ ما شده خیلی خطرناکتر و جدی تر از تهاجمی است که حاج همت سردار آن بود،اما همتی نیست که آن را جدی بگیرد و آنقدر زحمت بکشد که لاغر شود و بهار جوانیش یکی دو ساله به خزان پیری برسد،چمرانی نیست که بی خوابیهای چند شبانه روزی بکشد ، باکری نیست ، خرازی نیست ، متوسلیان ، بابایی،اندرزگو و......
این عمار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هیچ کدام نیستند همگی برای روز موعود در آماده باش به سر می برند.
و اکنون سپاه اسلام خالی است ، خالی خالی.

مولایمان علی فرمود در جنگ خواب را تنها مضمضه نمایید مثل آبی که در اول وضو داخل دهان می کنید ولی کامل فرو نمی برید و سریع خالی می کنید.

و بدانید اگر شما به خواب فرو رفتید دشمنتان بیدار است.

من نام لم یُنَم عنه.



بلند شو دست به زانوت بگیر بگو:
یاعلی
  • محمد گازرانی
۲۸
مرداد

بسم الله

الحمدلله لطف بروبچ به ما زیادست و مرتب فحش و ناسزاست که برایمان می نویسند، البته خیلی ها هم تشویقمان کردند و خسته نباشید گفتند که دمشان گرم و سرشان خوش...

دیروز بچه های وبلاگ ، گفتند:" برو ببین چه پیامهایی برات فرستادن!" البته من اول پیامها را سانسور می کنم و آنهایی را که فحش و ناسزا به این و آن است را حذف می کنم.

روم سیاه ولی باید بگم که چند نفری هم به آقا بد و بیراه گفته بودند ،من هم قول دادم که یک چیزهایی برایشان بنویسم که حال کنند، شما هم با دقت بخوانید قول میدهم که به دردتان بخورد.

آنچه که برایتان مینویسم نکاتی از پیر خراباتی ما بهجت عارفان (ره) است که از صفحه ی 65 تا 78 کتاب شریف "پرسشهای شما" ست:

1-اگر بتوانیم ،تشکیل حکومت اسلامی قبل از ظهور حضرت صاحب واجب است.

2-دین و کتاب و پیامبر ما آخرین دین و کتاب و پیامبر هستند.پس باید کامل باشند و برای همه ی شرایط و هر زمان و مکانی وظایف را مشخص کنند.

پس در زمان غیبت که دسترسی به امام معصوم برای تبیین قرآن و سنت و روایات ممکن نیست، سه حالت متصور است :

الف)دین تعطیل شود وهر کس طبق سلیقه ی خود عمل کند(که عقلا و نقلا باطل است.)

ب)دین خود به خود راه خود را ادامه دهد.( همه می دانند که هر قانونی نیاز به مجری و حاکم دارد)

ج)نیاز به حاکم و سرپرست است که همان ولی امر و مجتهد جامع الشرایط است.(باید جامعه ی اسلامی را ولی فقیه با همه ی شوونات و ابعاد آن، اداره کند.)

3- ولی فقیه تمام شؤونات امام معصوم را دارا است، مگر آنجا که نیاز به معصومیت باشد.

یا علی

  • محمد گازرانی
۲۸
مرداد

«سیدمرتضی آوینی» از معدود مردان روزگار نه چندان دور ماست که از بند مشهورات دروغین زمانه رها شد. او با مرگ آگاهی در هم آمیخته است. اولین رویارویی فکری سید با صورتک‌های دروغین مدرنیته و غرب بود، دقیقاً همان روزگاری که آرام آرام مشهوراتی چون توسعه، مدرنیزاسیون، پیشرفت، آزادی اباحی گرایانه، تساهل و تسامح و... بر زبان برخی سیاستمداران و روشنفکران عجول جاری می‌شد. انقلاب اسلامی ‌برای سید «رستاخیز جان» و «آغازی بر یک پایان» بود. پایان عصر عسرت و ظلمت‌زدگی بشر و آغاز «فردایی دیگر». تفاوت سید در فهم حقیقت زمانه خویش است...


  • محمد گازرانی
۲۸
مرداد

خواهر شهید خالصی گفت: وقتی حضرت آقا در منزل ما تشریف داشتند، از ایشان خواستیم تا به اشعار حافظ تفألی بزنند؛‌ ایشان هم دیوان را باز کردند که این غزل آمد :

بیا که رایت منصور پادشاه رسید
نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید

جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت
کمال عدل به فریاد دادخواه رسید

سپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمد
جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسید

ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن
قوافل دل و دانش که مرد راه رسید

عزیز مصر به رغم برادران غیور
ز قعر چاه بر آمد به اوج ماه رسید

کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید

صبا بگو که چه‌ها بر سرم درین غم عشق
ز آتش دل سوزان و دود آه رسید

ز شوق روی تو شاها، بدین اسیر فراق
همان رسید کز آتش به برگ کاه رسید

مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول
ز ورد نیمه شب و درس صبحگاه رسید

به نقل از : http://www.sahebzaman.org

  • محمد گازرانی