تک بیتی زیبا از یک غزل عالی از یک شاعر درجه یک
تقدیم به حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها از حمیدرضا برقعی:
شاعری در قطار قم-مشهد چای میخورد و زیر لب میگفت:
شک ندارم که زندگی یعنی طعم سوهان و زعفران، بانو!
تک بیتی زیبا از یک غزل عالی از یک شاعر درجه یک
تقدیم به حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها از حمیدرضا برقعی:
شاعری در قطار قم-مشهد چای میخورد و زیر لب میگفت:
شک ندارم که زندگی یعنی طعم سوهان و زعفران، بانو!
باغ از بنفشه،صفحه رخسار یوسف است
گردیده از طپانچه ی اخوان کبود رنگ
طپانچه یعنی سیلی به گوش کسی زدن
صائب این پنبه آسودگی از گوش بر آر
اگر از ما هوس ناله شنیدن داری
راستش من وقتی این بیت رو خوندم یاد این کلام غریبانه حضرت ارباب افتادم برای همین اسمش رو گذاشتم "هل من ناصر ینصرنی"
اگه نظر دیگه ای دارید بنویسید
زلعل آبدارش دست و پا گم میکنم صائب
اگرچه دارم آن جرأت که بر دریا توانم زد
مقبول نیست طاعت هرکس شکسته نیست
استاده را صواب نماز نشسته نیست
پیش از خزان به خاک فشاندم بهار خویش
مردان به دیگری نگذارند کار خویش
چون شیشه ی شکسته و تاک بریده ام
عاجز به دست گریه ی بی اختیار خویش
لب نهادم به لب یار و سپردم جان را
تا به امروز به این مرگ نمرده است کسی!
به هر که می نگرم همچو غنچه دلتنگ است
مگر نسیم در این گلستان نمی باشد
من که دارم سنگ بردارد زپیش راه من؟
یار غاری کوهکن چون تیشه ی فولاد داشت