کلت 45 : حسام الدین مطهری
یادداشت های من از کتاب کلت 45 ، کتابی که نویسنده اش آن ر به شکلات تلخ تشبیه کرده بود اما خیلی خیلی تلخ تر از یک شکلات تلخ بود، اما خوب بود خیلی خوب بود:
کلت 45
حسام الدین مطهری
چاپ اول
ص127 صورتش را مثل ترشی چشیده ها کرده بود
128 مثل ریشه دادن برگی که قرار است قلمه بخورد
128 مثل گلدان تازه برای گل
133 لامپ کم نوری که زورش به همه ی تاریکی زیر زمین 50 متری نمی رسید
133 با گوشه ش چادر سکوت زیر زمین را تیغ انداخت
148 با دود سیگار نفس می کشید
148 سرما بین در و دیوار اتاق گیر کرده بود و راه دررو نداشت.
152 جلال متلکش را توی صورت نادر پرت کرد و رفت
155 فکر انتقام مدت ها پیش درونش جنین ساخته بود
(این رفتارها او را آبستان انتقام کرده بود)
164 سرفه اش صدای اصطکاک سوهان روی آهن می داد
176 سرما از بیرون می آمد و به خواب سیلی می زد
183 ترس در صورتش می لولید
211 فقر روی صورتش ناخن انداخته بود.
222 نور آفتاب خواب چشم های صالح را کیش کرد
343 وقتی اوضاع حسابی عوض شده باشد عجیب ترین کارها هم عادی است
356 زمان نردیک ترین آدم هارا بی اندازه از هم دور می کند.
458 قیچی به پارچه گاز آب دار می زد
قصه ی تلخی بود...زمان نزدیک ترین آدم ها را بی اندازه از هم دور می کند... مادر منافقی که پسر انقلابی اش را...
یاعلی