امروز روز سالگرد سفر بی پایان محمدرضا آقاسی است شعر زیر را علیرضا قزوه تقدیم به او کرده است زیباست؛بخوانید:
تو محمدرضای آقاسی! بچهی چارراه مختاری!
کشته صبح سوم خرداد! شاعری عزت است یا خواری؟
تو محمدرضای آقاسی! بیمه هستی؟ نه- تلخ میخندد-
کار و بار تو چیست؟ - شعر، آقا! - شعر؟ یعنی هنوز بیکاری؟
تو محمدرضای آقاسی! هدیهها را چه میکنی؟ - هدیه؟
(دور و بر را ببین! عزیز دلم! تو که از این همه خبر داری!)
جمعه شب، دیر وقت، مهرآباد، خسته میآمدیم از سفری
خسته از شعر، برلبت سیگار، خستگی، سرفه، درد، بیماری!
- با شمایم که زور و زَر دارید، هیچ از درد ما خبر دارید؟
درد ما را نمیتوان گفتن با سیاستمدارِ بازاری!
با غمی، ماتمی، تبی، دردی، مثل حافظ غریب ساختهایم
بعد از این با کلاه فقر به سر، کارما رندی است و عیّاری
دارد از دست میرود شاعر، روزها را سیاست آلوده است
این همه طلحه، این همه تلخک، این همه حرفهای تکراری
تو محمدرضای آقاسی، شیعه یعنی دو دست خالیِ تو
شعر وقتی شکستنِ من و ماست، شاعری عزّت است یا خواری؟