کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

تشنه ی کتاب که بودم ، وقتی در شهر می گشتم، با چراغ بودم یا بی چراغ ، جایی را نمی یافتم که سیرابم کنند.

اما یکسالی می شود که دوستان ، دور هم جمع شدند و سقاخانه بنا کردند و تشنگان را آب می نوشانند.

"کتابستان اراک" ، سقاخانه است. سقاخانه ای که با همت بنا شد و با تلاش به راهش ادامه میدهد.

سقاخانه ، "کتابستان اراک" است که مامن اهالی فرهنگ و ادب و هنر است.

هرگاه تشنه شدی یا خسته بودی و دنبال مامن می گشتی، به سقاخانه ی "کتابستان" سری بزن.

یاعلی

::
آدرس: اراک، خیابان خرّم، جنب هتل زاگرس

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندها

شعر طنز 5

چهارشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۲، ۰۹:۵۳ ب.ظ


هلا ! آه ای عمو نوروز !

من از آن دورها دیدم
که می آید به سوی خانه مخلص، « عمو نوروز»
عیالم زیر لب غرید:
« من آخر با چه چیزی می توانم کرد از این مهمان ، پذیرایی؟
نگو : « با قند، با چایی» !
خدا ناکرده، آخر این که از ره می رسد، عید است
و اقدامات او در راستای « آمدن » شایان تمجید است…!
بگو آخر !
بگو من با چه چیزی می توانم کرد از این مهمان، پذیرایی؟… »
***
عیالا ! چرخ دخل بنده، دارد می کند فس فس
بفرما ! این تو و این عیدی مخلص
بخر با آن
برای خانه، مایحتاج لازم را
مضافاّ هم(!)
لباس عید محمود و پریچهر و سهیلا و کریم و جعفر و مینا و کاظم را !
و ایضاّ میوه و شیرینی و آجیل
و ای زن ! اندکی تعجیل !
****
عیالا ! زندگی زیباست
و این جا منتهای آرزوی مردم دنیاست !
خدا را شکر کن که خانه مان، قطب شمال و آن طرفها نیست !
یکی از دوستان می گفت
که در این وقت سال، آن جا
نمی دانی که می آید عجب سوزی !
ولیکن در عوض – شکر خدا- این جا:
« ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی»
****
عیالم می کند غرغر
و زیر لب،
سخنرانی خود را می کند آغاز، با ترفند
(نجواگونه)
- با یک حالت « خط و نشان »، مانند-
- هلا ! ملا !
من اینجایم
(درون مطبخ خودمان ) بسان شیر
ملاقه تازه، اینجا
لنگه کفش کهنه آنجا، و
کنار دست من، کفگیر !
برایت دارم آشی می پزم با یک وجب روغن !
برای من به جای رهنمود و چاره جویی، شعر می خوانی؟
بکن… عیبی ندارد… بعد از این، از من
اگر خواهی چلومرغ و خورشت سبزی و قیمه،
به صد اطوار می گویم:
« الا یا خیمگی، خیمه… » !
***
دهان را می گشایم من
به قصد پاسخی در خور
- و شاید پاسخ غایی-
که می آید به سویم از هوا، یک لنگه دمپایی !
و از سوی دگر چون تیر
به فرقم می خورد کفگیر !
****
هلا ! آه ای عمو نوروز !
کجا داری می آیی … های ؟ !
پدر جان ! این طرفها قافیه تنگ است
به تعبیر دگر: در خانه مان جنگ است !
نیا نزدیک !
نظر کن پای چشمم را !
بگو اصلاّ
الا ای ناگرفته از کبود چشم من، درسی !
تو بالا غیرتاّ
- این تن بمیرد-
از عیال من نمی ترسی ؟ !

  • محمد گازرانی

شعر

طنز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی