کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

تشنه ی کتاب که بودم ، وقتی در شهر می گشتم، با چراغ بودم یا بی چراغ ، جایی را نمی یافتم که سیرابم کنند.

اما یکسالی می شود که دوستان ، دور هم جمع شدند و سقاخانه بنا کردند و تشنگان را آب می نوشانند.

"کتابستان اراک" ، سقاخانه است. سقاخانه ای که با همت بنا شد و با تلاش به راهش ادامه میدهد.

سقاخانه ، "کتابستان اراک" است که مامن اهالی فرهنگ و ادب و هنر است.

هرگاه تشنه شدی یا خسته بودی و دنبال مامن می گشتی، به سقاخانه ی "کتابستان" سری بزن.

یاعلی

::
آدرس: اراک، خیابان خرّم، جنب هتل زاگرس

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندها

شعر طنز 4

سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۴۸ ب.ظ


حافیض

کارهای مشترک ناصر فیض و حافظ

حافظ+فیض=حافیض

 

- به آب روشن می عارفی طهارت کرد
و رفته رفته به این کار زشت عادت کرد!

- برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
لیلی آمد دم در،گفت:بیا برق آمد!

- آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید
تا نگویند حریفان که چرا خیس آمد!

از ناصر فیض سه کتاب "املت دسته دار" ، "نزدیک ته  خیار" و "فیض بوک" چاپ شده است که در کتابستان موجود است، حالا اگر از این شعر ها خوشتان آمده بازهم بخوانید:


- سالها دل طلب جام جم از ما میکرد!
بی خبر بود که ما مشترک کیهانیم

- مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
گفت:دنیاشده از مشکل پر،این هم روش!

- ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
اما نه فرت و فرت!که یکبار دیده ایم!

- تو را ز کنگره ی عرش میزنند سفیر!
چرا به کنگره ی شعر میروی شاعر؟!

- گر شدم رفتگر بهانه مگیر
خاک راه تو رفتنم هوس است!

- در آستین مرقع پیاله کن پنهان
که چوب و غیره در آن ناگهان فرو نکنند

- اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به دستش می دهم کاری که بار آخرش باشد!

- پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
آنقدر عربده زد آبروی ما را برد!

- وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چراغ موشی دشمن کنار لیزر دوست

- چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
ولی از روی پایم خواهشاً بردار دستت را!

- من،شعر فقط گفته ام از باده و افسوس!
گل در بر و می در کف دیوید بکام است

- من بیچاره هم از اهل سلامت بودم
بس که رفتم به چکاپ این همه بیمار شدم

- بازار شوق گرم شد آن سرو قد کجاست؟
تا زیر سایه اش بنشینم خنک شوم

- داشتم دلقی و صد عیب مرا می پوشید
کیست دلقی بدهد باز به اقساط مرا؟!

- فکر کن نان بشود باز یکی شش تومان
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید!

- صوفیان وا ستدند از گرو می همه رخت
بنده از شرم شدم پشت درختی پنهان!

در راستای خود کفایی! سروده شد!:

- سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت بر خیز که معشوق تو از چین آمد!


- عجیب واقعه ای و غریب حادثه ای
که برق خانه ی بنده نرفته باز آمد!

- غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
اگر چه له شود اما شکایتی نکند!

- عاشقان را بر سر خود حکم نیست
ور نه فکر چتر در باران کنند!
می شود آخر گرانی ریشه کن
دلبران گر ناز را ارزان کنند

- کلنگ توسعه بوسید تربت قم را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند!


برای بیمارستان "نکویی" قم قلمی شد:

- سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز
مرده آنست که او را به نکویی نبرند !

  • محمد گازرانی

طنز

شعر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی