کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

تشنه ی کتاب که بودم ، وقتی در شهر می گشتم، با چراغ بودم یا بی چراغ ، جایی را نمی یافتم که سیرابم کنند.

اما یکسالی می شود که دوستان ، دور هم جمع شدند و سقاخانه بنا کردند و تشنگان را آب می نوشانند.

"کتابستان اراک" ، سقاخانه است. سقاخانه ای که با همت بنا شد و با تلاش به راهش ادامه میدهد.

سقاخانه ، "کتابستان اراک" است که مامن اهالی فرهنگ و ادب و هنر است.

هرگاه تشنه شدی یا خسته بودی و دنبال مامن می گشتی، به سقاخانه ی "کتابستان" سری بزن.

یاعلی

::
آدرس: اراک، خیابان خرّم، جنب هتل زاگرس

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندها

رزق امشب...

شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۰۲ ق.ظ

الحمدلله امروز رزقم زیاد بود، سه نوبت در سه مجلس جداگانه دل سیر برای بانو ام البنبن اشک ریختم؛ الان هم آمدم میان یادداشت های خیلی قدیم م پرسه بزنم، اولین صفحه ای را که باز کردم متنی بود از رضای امیرخانی عزیز در مورد حضرت ماه، قمر منیر بنی هاشم، خیلی زیبا بود، تقدیمش می کنم به مادرش، ام البنین.

سرلوحه‌ی شصت و چهارم: دیگرگونه شیری... 


1
عرب شیر را به هیبت‌های گونه‌گون دیده است. وهمِ صحرا درنده‌گان بی‌شماری را بر چشمان خاک‌آلوده‌ی بادیه‌نشینان پدیدار کرده است. شیر را گفته است: اسد، که چشم‌ها نه در بیابان که در آسمان نیز ورا دنبال کرده است. حیدر، صفدر، غضنفر که شیرِ بیشه‌گی گفته‌اندش، قسوره، لیث که درنده‌اش گفتند، حارث، دلهاث که جری‌ گفته‌اندش، ضیغم، هزبر که شاید معرب هژبر باشد.
و میانِ این همه شیر، از شیری نام برده است که همه‌ی شیران از او می‌گریزند و ادق و اصح این است که جمله‌ی درنده‌گان به واسطه‌ی هیبت و خشمی که در چشمِ اوست، از او دوری می‌کنند... عباس!
و ماهِ آسمان‌ها را در زمین عباس می‌نامیدند...

2
ملعون ملاعین را لعنت می‌کند: “نفرین‌تان باد! دیگر از چه می‌هراسید؟ آیا او را دستی است در بدن که از ضربت شمشیرش می‌گریزید؟ چرا کار تمام نمی‌شود...”
کسانی به پاسخِ ابنِ سعد بر می‌آیند.
- در نگاهش چیزی هست، جرات‌کش. ما را جگری نیست تا به سمتش حمله بریم.
و عرب میانِ این همه شیر، از شیری نام برده است که همه‌ی وحوش از او می‌گریزند و ادق و اصح این است که جمله‌ی درنده‌گان به واسطه‌ی هیبت و خشمی که در چشمِ اوست، از او دوری می‌کنند...
ابنِ سعد، نفرین را به آفرین بدل می‌کند و حوالتِ صلتی به حرمله بن کاهل که دو زانو نشسته است و نشانه می‌رود. کمان‌دار هماره برای به‌تر نشانه رفتن به هدف نزدیک می‌شود، اما این‌بار پساپس عقب می‌رود.
- ابنِ سعد! حالا که نمی‌توانم به نگاهش چشم بدوزم، چونان به تیرش بدوزم؟


3
العین بالعین... و این است قصاص چشمِ خون‌ریزی که عمری از آن تیر محبت بر چشمِ دلِ بنی‌هاشم نشسته بود...

  • محمد گازرانی

نظرات  (۱)

اکنون بر بالین ابی الفضل عباس می گوید: الان انکسر ظهری و قلت حیلتی ،اما حجاب های نور را نمی بینند که چه سان از هم دریده و رشته های پیوند روح را به ماسوی الله چه سان ازهم گسسته ! نه ماسوی الله ، که اینجا کلام نیز فرشته سان فرو می ماند.مردانگی و وفای انسان نیز به تمامی ظهور یافت و آن قامت مردانه عباس بن علی با دستان بریده بر شریعه فرات، آیتی است که روح از این منزلگاه نیز گذشته است و عجیب آن است که آن باطن چگونه در این ظاهر جلوه می کند. بعدها امّ البنین دررثای عباس سرود

 

یامن رای العباس کر علی جماهیر النقد

و وراه من ابناء حیدر کل لیث ذی لبد                         

انبئت ان ابنی اصیب برأسه مقطوع ید

و یلی علی شبلی امال برأسه ضرب العمد

لوکان سیفک فی یدیک لما دنی منک احد
                                                                                                                                   دستان عباس بن علی قطع شده بود که آن ملعون توانست گرز بر سر او بکوبد. اما تا دستان ظاهر بریده نشود، بال های بهشتی نخواهد رست. اگر آسمان دنیا بهشت است ، آسمان بهشت کجاست که عباس بن علی پرنده آن آسمان باشد؟ فرشتگان عقل به تماشاگه راز آمده اند و مبهوت از تجلیات علم لدنّی انسان، به سجده در افتاده اند تا آسمان ها و زمین، کران تا کران ، به تسخیر انسان کامل درآید و رشته اختیار دهر به او سپرده شود؛ اما انسان تا کامل نشود، در نخواهد یافت که دهر، بر همین شیوه که می چرخد، احسن است. چشم عقل خطابین است که می پرسد: اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء... اما چشم دل خطاپوش است. نه آنکه خطایی باشد و او نبیند... نه ! می بیند که خطایی نیست و هرچه هست وجهی است که بی حجاب ، حق را می نماید. هیچ پرسیده ای که عالم شهادت بر چه شهادت می دهد که نامی اینچنین بر او نهاده اند؟

 سید مرتضی، فتح خون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی