کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

تشنه ی کتاب که بودم ، وقتی در شهر می گشتم، با چراغ بودم یا بی چراغ ، جایی را نمی یافتم که سیرابم کنند.

اما یکسالی می شود که دوستان ، دور هم جمع شدند و سقاخانه بنا کردند و تشنگان را آب می نوشانند.

"کتابستان اراک" ، سقاخانه است. سقاخانه ای که با همت بنا شد و با تلاش به راهش ادامه میدهد.

سقاخانه ، "کتابستان اراک" است که مامن اهالی فرهنگ و ادب و هنر است.

هرگاه تشنه شدی یا خسته بودی و دنبال مامن می گشتی، به سقاخانه ی "کتابستان" سری بزن.

یاعلی

::
آدرس: اراک، خیابان خرّم، جنب هتل زاگرس

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندها

۳۶ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۵
مهر

...بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیری ست

بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی...

  • محمد گازرانی
۲۵
مهر

  • محمد گازرانی
۲۴
مهر

  • محمد گازرانی
۲۳
مهر

قابل توجه رفقای اراکی:

 تا آنجایی که ما اطلاع داریم مراسم دعای عرفه در اراک به شرح زیر است:

مسجد امام هادی: حاج منصور درجاتی

مسجد آقاضیاالدین: حاج آقای تاج آبادی

مسجد حاج آقا صابر: شیخ ابوالفضل صابری

مصلی: شیخ محمد حسین صابری و حاج مبین کاشانی

امامزاده : حاج آقای احدی(از شاگردان علامه حسن زاده)

مسجد ساعت: حاج آقای ابوالقاسمی

***

هر جا رفتید ما را هم دعا کنید

یاعلی

  • محمد گازرانی
۲۲
مهر

 

شخصی برای من تعریف می کرد:

همراه یک بنده خدایی از دوستان -برای تفریح- رفته بودیم کوه و در و دشت، ایشان شخصی را با خودش آورده بود که من نمیشناختمش، هنگام معرفی کردن هم فقط اسمش را گفت، دیگر نگفت چه نسبتی باهم دارند و آشنایی شان به کجا بر می گردد.

دو سه روزی با هم در دل طبیعت بودیم و مثلا تفریح می کردیم  اما هنوز ساز من با او کوک نشده بود ، هر کاری می کردم از او خوشم نمی آمد.

بالاخره سفر چند روزه مان تمام شد و به سمت شهر برگشتیم ، از او خداحافظی کردیم و جدا شدیم، حالا دیگر در وسط شلوغی خیابان با دوست خودم  خلوتی پیدا کرده بودم، از رفیقم پرسیدم:"این کی بود دنبال ما راه انداخته بودی؟ اسکل مسکل بود، اصلا باهاش حال نکردم"

رفیق در جوابم گفت: "دوست پسرِ دوست دخترم بود"

***

حقیر وفتی این ماجرا را شنیدم  به فکر افتادم که گویا بوی الرحمن برخی از ارزش ها بلند شده است، کتابی به ذهنم رسید تا به این دسته از دوستان معرفی کنید.

اصلا احترام به ارزش ها هیچ! اگر این کتاب را بخوانند لااقل تفریح که می روند بیشتر بهشان خوش می گذرد.

***

 

 

 

  • محمد گازرانی
۲۲
مهر


 

اینجا هم روزی گنبد و بارگاه داشت.

 اینجا هم روزی قرار بود شبیه حرم امام رضا گسترش یابد و طلایی و پر نور شود اما....

اما اینجا ویران شد و در خاموشی و بدون زائر ماند.

هیچ می دانستی بقیع مِلک خصوصیِ امام مجتبی بوده است؟

این است تصویر بقیع در شب شهادت امام باقر.

ایرادی ندارد اگر خواستی گریه هم بکن:

  • محمد گازرانی
۲۱
مهر

وامی از وبلاگ سبکباران:

کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود حاجی! احرام دگر بند ببین یار کجاست

زمان موسم حج است . کتاب “یار کجاست؟” نوشته ی رحیم مخدومی از بهترین سفرنامه های حج است که مقام معظم رهبری تقریظ زیر را در مورد این کتاب نگاشته اند:

بار دیگر موسم حج شد و قت انس و معاشقه من با سفرنامه های حج. دود کبابی به ضرورت، با مصداقی از «وصف العیش، نصف العیش»؛ و «ماشاءالله کان». اما بی شک این یکی از بهترین سفرنامه های حج است که من خوانده ام. اگر نگویم بهترین؛ لطیف، پر نکته، ژرف نگر، با روح، موعظه آمیز، گویا و همراه با هنرمندی های ادیبانه؛ از قبیل زیبایی قلم، همراهی طنز، اشتمال بر تصویر، آمیختگی به خیال و … خلاصه این که؛ دو، سه روزی مرا در هنگام بیداری های پیش از خواب، مست و دلاویز خود ساخت.

چند جمله ای از این کتاب گوارای وجودتان:

بر خلاف همه ی گودها که حریفش یک نفر است برای خودش و قوت و ضعفش نیز نتیجه ای است از فعالیت های خودش. این حریف« من» است در وجود من. و قوت و ضعفش اعمال و فعالیت های خود من. اگر ضعیف است من ضعیفش کرده ام و اگر قوی است من قوتش داده ام. چه بسا حریف به میدان نرسیده ، در همین جا بر من سوار است. چه بسا من نیازی به میدان ندارم و با کمر به خاک نشسته ، کشان کشان خودم را می کشانم سوی گود رسوایی.

دوای درد من گود نیست ، غلبه بر حریف است. باید احرامی دیگر ببندم و پی یــــار بـگـردم...

حالا یک دنگ حواس من به خودم است تا پیدایم کنم.

  • محمد گازرانی
۲۱
مهر


 

سلام

 
«ادامه دارند هنوز ...» بیلبوردهایی شهری است که در خیابانها نصب شده است که کاری از خانه طراحان انقلاب اسلامی می باشد.
عنوان مجموعه نیز از دوبیتی هادی فردوسی‌ گرفته شده است:

از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
آنان همه از تبار باران بودند
رفتند ولی ادامه دارند هنوز....

​​
  • محمد گازرانی
۲۰
مهر

امام محمد باقر

عــاقبت آه کشیــدم نفس آخـر را

نفس سوخته از خاطره ای پرپر را

  • محمد گازرانی
۲۰
مهر
بعضی وقت ها "شرایط حساس کنونی" حساس تر هم می شود، این روزها ست که حق و باطل شبیه هم می شوند و  باطل لباس حق می پوشد و  همه چیز به هم میریزد.
این روزهاست که  بعضی ها افراط می کنند و بعضی تفریط ، این روزهاست که خیلی ها از مسیر انصاف خارج می شوند، این روزهاست که ...
این روزها خیلی ها دریاره ی "مذاکره" ی ایران و امریکا حرف می زنند اما شیوه ی سخن گفتن زائری مثل همیشه خیلی متفاوت است:
گفتاری از محمدرضا زائری درباره ی "مرگ بر آمریکا"

فریاد قدرتمند مرگ بر آمریکا مال وقتی بود که تیتر روزنامه هایمان خبر شهادت رزمنده‌هایمان باشد نه خبر اختلاس های میلیاردی و ناپدید شدن اسناد تحقیق سازمان تامین اجتماعی و گم شدن هدایای موزه ریاست جمهوری و ارقام عجیب و غریب تر از سوء استفاده های رنگارنگ. فریاد قدرتمند مرگ بر آمریکا مال وقتی بود که می توانستیم مثل یک خانواده با هر چه داریم سر یک سفره بنشینیم ، نه حالا که برای جمع آوری ...غنایم سفره های یکدیگر را خالی می کنیم
ادامه ی متن را بخوانید

  • محمد گازرانی
۲۰
مهر

 

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

 

از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست

مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین

 

می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم

بیش از این ها حرمت کوی منا دارد حسین

  • محمد گازرانی
۲۰
مهر


بالا گرفت بر من دل خون چو کارها

صیّاد من شدند تمام شکارها


بی مایگان به دایه انیسند تا به تیغ

زنگار بسته آینه ی کارزارها


بی مُهر و موم نامه به هم قرض می دهند

نان قرض می دهند به هم خانه دارها


مهمان، متاع رایج بازار کوفه است

کسب حلال نیست در این رشوه خوارها


  • محمد گازرانی
۲۰
مهر


 

رفیقی داشتم که  سخت مخالف ازدواج بود و هر وقت این جور  بحث ها پیش می آمد، شروع می کرد به توهین: "شما ها احمقین که به این چیزا فکر می کنید، عقب افتاده های اسکل ...."

وقتی می شنید که یکی از رفقا ازدواج کرده چنان پشت سرش حرف می زد که انگار رفیقمان  جاهلانه ترین کار روی زمین را انجام داده است.

زمان گذشت و گذشت تا اینکه در اوج نا باوری خیلی بی خبر، این دوست ما ازدواج کرد. چند وقتی از جمع دوستان غیبت داشت تا اینکه یک روز اتفاقی با خانومش در خیابان رویت شد، ما که از باطن همسرش هیچ نمی دانستیم اما ظاهرش را  اگر بخواهید دختری بود که قدش به زور به یک متر می رسید!!!

جلو رفتم و سلام احوالپرسی کردم ، من باب مشاوره  گرفتن پرسیدم : "فلانی تو واسه ازدواج چه ملاکایی داشتی؟"

در جوابم گفت: "من فقط یه ملاک داشتم اون هم این بود که زنم مثل خودم بلند قد باشه، همین"!!!!!!!

***

حالا برای اینکه دیگر از این مشکلات پیش نیاید یک کتاب خدمتتان معرفی می کنم که لااقل دو سه تا ملاک خوب برای ازدواج داشته باشید:

مطلع مهر /نوشته امیرحسین بانکی پور/راهکارهای جامع و کاربردی انتخاب همسر

  • محمد گازرانی