کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

فروشگاه کتاب کتابستان شعبه اراک

کتابستان اراک

تشنه ی کتاب که بودم ، وقتی در شهر می گشتم، با چراغ بودم یا بی چراغ ، جایی را نمی یافتم که سیرابم کنند.

اما یکسالی می شود که دوستان ، دور هم جمع شدند و سقاخانه بنا کردند و تشنگان را آب می نوشانند.

"کتابستان اراک" ، سقاخانه است. سقاخانه ای که با همت بنا شد و با تلاش به راهش ادامه میدهد.

سقاخانه ، "کتابستان اراک" است که مامن اهالی فرهنگ و ادب و هنر است.

هرگاه تشنه شدی یا خسته بودی و دنبال مامن می گشتی، به سقاخانه ی "کتابستان" سری بزن.

یاعلی

::
آدرس: اراک، خیابان خرّم، جنب هتل زاگرس

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندها
۲۲
تیر

رباره‌ی رمان «پرواز بر فراز ویوودینا»؛ محمود اکبرزاده

“نبرد مسلمانان بوسنیایی با دژخیمان صرب، یک سرود جاودان بود. یک قوس و قزح در آسمان همیشه ابری غرب. حکایت مظلومیت مردم بوسنی و هرزگوین، تاریخ انسانیت را شرمنده کرد و آدم‌های این گوشه از سرزمین خدا، هم‌رزم با فرشته‌ها به ستیز با دیوان و ددانِ دود و آهن رفتند. و در  این میان، آنان که تا همیشه‌ی تاریخ شرمنده نخواهند بود، سرافرازانی هستند که این مظلومین را یاری کردند.

پرواز بر فراز ویوودینا

  • محمد گازرانی
۲۲
تیر

مقداری دودل بودم چرا که نویسنده اش را نمی شناختم.با هر زحمتی بود کتاب را بدست گرفتم ساعت تقریبا هشت شب بود که مطالعه کتاب را آغاز کردم.

لامپ اتاق ها یک به یک خاموش می شدو من ازاتاقی به اتاق دیگر می رفتم و در آخر هم در پذیرایی خانه مستقر شدم آنقدر گرم خواندن شده بودم و خطوط کتاب من را به سفری دور و دراز برده بود که یک آن به خودم آمدم و دیدم که ساعت 4صبح است و من از جایم مگر برای خوردن چای تکان نخورده ام و این ماجرا فردا هم تکرار شد. دیگر نمی توانستم دل از کتاب بکنم.خط به خط کتاب سفری را برایم تدارک دید و خود را در کوچه پس کوچه های شهر کوفه یافتم.


  • محمد گازرانی
۲۱
تیر

وقتی خدا را آنگونه که در دعای ابوحمزه معرفی می کنند، نگاه کنی، دیگر نه برای بهشت، عبادتش می کنی و نه از جهنمش می ترسی ، خدایی را می بینی که به قول "رضا مارمولک" اِند مرام است و لوطی گری ، پس بهشت و جهنم یادت میرود و با خودش صفا می کنی و نغمه ی " چه دوزخی؟ چه بهشتی؟ چه طاعتی؟ چه گناهی؟" سر می دهی.

نگاه کن که حضرت چقدر رندانه با خدا مناجات می کند:
فلو اطلع الیوم علی ذنبی غیرک ، ما فعلته ،...لا لانک اهون الناظرین و اخف المطلعین، بل لانک یا رب خیر الساترین و احکم و الحاکمین و اکرم الاکرمین ، ستار العیوب ، غفار الذنوب.....
ترجمه ی آزاد:
 و اگر امروز ، کسی از گناهم اطلاعی داشت، دیگر انجامش نمی دادم ! نه به خاطر اینکه دیگران از تو مهم ترند و تو از همه بی اهمیت تر ،نه، بلکه به خاطر این از تو کمتر می ترسم: چون تو از همه حکیم تری، از همه کریم تری ، عیب ها را می پوشانی و گناهان را نادیده می گیری ، اما دیگران اینگونه نیستند....
این روزهای رمضان، قرآنِ با تدبر که می خوانی، شب ها ابوحمزه را هم زمزمه کن.
در اراک خودمان دو جا را سراغ دارم که شب های جمعه ساعت 12 ابوحمزه می خوانند: یکی حرم امامزادگان واجب التعظیمی است که چند قدم بالاتر از کتابستان است و دیگری مسجد شیخ ابوالحسن اسن که چند قدم پایین تر از کتابستان است.
یاعلی

  • محمد گازرانی
۲۱
تیر
وبلاگ کتابستان در همینجا از همه ی کسانی که اهل فرهنگ و ادب و هنر هستند دعوت می کند که قدم رنجه کنند ، مجازا یا در عالم واقع به ما سر بزنند تا ما با هم آشنا بشویم و ما هم آنها را با سایر اهالی فرهنگ و ادب و هنر ، آشنا کنیم.
من در سال 1386 رشته ی فرهنگ و ارتباطات را برای تحصیل انتخاب کردم و  متاسفانه  از همان ابتدا شاخک هایم نسبت به  مسایل فرهنگی تیز شد ، و متاسفانه از همان ابتدا متوجه شدم که اراک هنرمندان بسیار زیادی دارد اما هیچگاه همدیگر را نشناخته اند و نتوانسته اند با هم کار کنند ، آن دسته ی اندکی هم که یکدیگر را شناخته اند ، متاسفانه چشم دیدن هم را نداشته اند و باز هم کار گروهی شکل نگرفته است.
آقا در یکی از سخنرانی هایشان گفته بودند:"چرا فرهنگ کار جمعى در جامعهى ما ضعیف است؟ این یک آسیب است. با اینکه کار جمعى را غربىها به اسم خودشان ثبت کردهاند، اما اسلام خیلى قبل از اینها گفته است: «تعاونوا على البرّ و التّقوى»، یا: «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا». یعنى حتّى اعتصام به حبلاللّه هم باید دستهجمعى باشد؛ «و لا تفرّقوا»."
بچه های کتابستان، "سقاخانه" زده اند تا همه دور هم جمع شویم ، ما چشم دیدنِ هم را داریم اما چشم "ندیدن" همدیگر را نه!
ما از موفقیت دوستان و همشهریانمان ذوق می کنیم ، نه اینکه حسودی کنیم، که حسادت کاری است احمقانه.
مخلص کلام : هر کس در هر هنری دستی دارد به ما سر بزند و اگر حالش را ندارد آدرس بدهد تا ما به او سر بزنیم، هر کس ، کسی را می شناسد که در هنری دستی دارد به ما معرفیش کند .

یا علی

 

  • محمد گازرانی
۲۱
تیر

خواص بی خواص

همیشه ی تاریخ بوده اند کسانی که کارشان خیلی درست بوده و اهل علم و فضل و هوش و دارایی و مال و منصب بودند ، اما آن وقتی که باید کاری می کردند کارستان، لرزیدند و لغزیدند و جا زدند.

در تارخ اسلام هم از این افراد کم نداشته ایم ، همین ها هم باعث شدند که فقط بعد از 50 سال که از شهادت پیامبر اعظم گذشت ، امت همین پیامبر جمع شدند و نوه ی ایشان را با فجیع ترین وضع به قتل رساندند:

  • محمد گازرانی
۲۱
تیر

دوست فرهیخته و فعالم ، جناب حاج حمید درویشی یک مطلب روی وبلاگش گذاشته بود که  مناسب حال همه ی کسانی است که دغدغه ی کار فرهنگی دارند ، من هم اینجا برای شما می آورمش ، بخوانید و حالش را ببرید ، نوش جانتان:

جزوه آموزشی کاربردی الفبای تولید نشریه در پنج دقیقه 



به چه چیزی نشریه می‌گوییم؟

یک تعریف کاربردی: 
همین که تنوعی از مطالب کنار هم قرار بگیرن، چه مکتوب و چه مجازی، چه یک شماره و چه چند شماره، چه منظم منتشر بشه و چه گاهی منتشر بشه، چه یک برگی و چه چند صفحه‌ای، چه مثل مجله باشه و چه مثل روزنامه

انواع مطالب: یادداشت (کوتاه، بلند | تحلیلی، انتقادی، دیدگاه، طرح بحث و تامل)، مصاحبه، شعر، گزارش، خبر، متن ادبی، طنز، کاریکاتور، عکس و طرح گرافیکی، میزگرد چند نفره، خاطره، مینی‌مال، گزارش تصویری، نظرات خوانندگان، بازتاب و... و حتی چیزهایی مثل آگهی تبلیغاتی و اطلاعیه

چیزهایی که صفحه اول نشریه باید داشته باشد:
اسم نشریه به صورت نشان‌واره (لوگو)، بازه انتشار (هفته‌نامه، ماه‌نامه و...)، زمینه انتشار (فرهنگی، سیاسی و...)، زمان انتشار، شماره، [تعداد صفحات و قیمت]

اطلاعاتی که در شناسنامه نشریه باید موجود باشد:
صاحب امتیاز (مثلا حلقه صالحین شهید راستگو)، مدیر مسئول (سرگروه حلقه)، [سردبیر، هیات تحریریه: اعضای حلقه]، راه‌های ارتباطی (نشانی پستی مسجد، تلفن، نمابر، پیامک، رایانامه، وبنوشت و تارنما)

از کجا شروع کنیم؟
1- تلاش برای تشکیل یک گروه و تقسیم مسئولیت‌ها. مدیرمسئول: پاسخگو و ناظر، سردبیر: جمع‌کننده نشریه و تصمیم‌گیر اصلی، دبیر قسمت‌های مختلف (دبیر سیاسی، دبیر ادبی و...)، تحریریه (نویسندگان)، [عکاس]، طراحی گرافیکی، امور مالی، [امور اجرایی، امور داخلی] تکثیر، تبلیغات و روابط عمومی، توزیع، [مدیر وبلاگ و صفحات مجازی نشریه]
توجه: لازم نیست همه مطالب، تولیدی خود اعضای حلقه باشند. سفارش مطلب به دیگران یا بازنشر مطالب قبلی هم می‌تواند سهم قابل توجهی در نشریه داشته باشد.
توجه: ممکن است همه مسئولیت‌های بالا با مدیریت یک بسیجی توانمند انجام بشود، اما بهتر است مشارکت بیشتری جلب شود.

2- انتخاب نام نشریه و نشان‌واره آن. نشان‌واره همان نام نشریه است که کمی متفاوت از قلم معمولی، مثلا با کشیدگی یا پیچیدگی بیشتر نوشته شده است. در روزنامه جمهوری اسلامی، سه قطره خون و در روزنامه کیهان، تصویری از جهان به نام نشریه اضافه شده.
نشان‌واره ثابت است و به این راحتی تغییر نمی‌کند.
نشان‌واره باید در نهایت خوانایی باشد. به نشان‌واره ایران، کیهان، اطلاعات، جمهوری اسلامی و شرق دقت کنید!

3- انتخاب قطع نشریه. روزنامه‌ای یا مجله‌ای؟ در چه اندازه‌ای؟ چند برگ؟ این که چقدر پول دارید، چقدر مطلب دارید، هر چند وقت یکبار می‌خواهید منتشر شوید، در کجا (بین دو نماز؟ باشگاه پایگاه؟ قبل از حلقه؟، در مسیر خانه بعد از حلقه؟ راهپیمایی؟ همایش؟) می‌خواهید خوانده شوید، در این قسمت خیلی مهم‌اند.

4- انتخاب موضوع یا موضوعات، سفارش و پیگیری مطالب. مثلا به مناسبت تغییر مسئول جدید تربیت بدنی پایگاه، یکی دو نفر از ایشان درباره برنامه‌های جدید مصاحبه بگیرند، به مسئول قبلی سفارش نوشتن یک خاطره را بدهید. از امام جماعت محل هم چند حدیث درباره پرورش جسم و روح بخواهید. ورزش در اندیشه امام و رهبری، خاطرات ورزشی رزمندگان و جانبازان پایگاه، معرفی قهرمانان ورزشی پایگاه، بررسی وضعیت و جایگاه ورزش همگانی در محله، ظرفیت‌های موجود و پیشنهادهای مرتبط با افزایش نشاط و توان بسیجیان از جمله مطالبی است که می‌شود آن را به اعضای حلقه (تحریریه) سفارش داد تا بنویسند یا پیگیری کنند تا تهیه شود. هم‌چنین فراخوان برای یادداشت‌های متفرقه هم بدهید مثل: ورزش همگانی در تلویزیون، نشاط جمعی در اردوهای بسیج و...

5- جمع‌بندی. از وظایف سردبیر، جمع کردن مطالب، ویراستاری و مشخص کردن محل قرار گرفتن آن‌هاست. سردبیر نشریه را از بالا و در کل هم باید ببیند. مثلا برای تنوع قالب مطالب، پیگیری کند که حتما مصاحبه کار شود.

6- طراحی گرافیکی، تبلیغات، تکثیر، توزیع و نظرخواهی از مخاطبان. در طراحی (معمولا نرم‌افزار ایندیزاین) حتما دقت شود که هر صفحه از چند ستون تشکیل شود. متن‌های عادی، از یک قلم و اندازه پیروی کنند. قبل از تکثیر هم بررسی شود که چیزهایی مثل شماره صفحه، زمان انتشار، اسم نویسنده‌ها درست کار شده یا نه.

دو نکته دیگر:
خوب است بخش‌های ثابت نشریه با عناوین ذوقی در هر شماره وجود داشته باشند: سخن اول به قلم مدیر مسئول درباره موضوعات جاری، سخن دوست: یک آیه با تفسیر کوتاه، یار مهربان: معرفی کتاب، بیسیمچی: پیامک‌های خوب! و...

پرداختن به موضوعات نزدیک به خودتان، مرتبط با مخاطب‌تان، مسائل محله، مسجد و پایگاه خودتان برایتان دارای اولویت باشد. به عبارتی دقیق‌تر سردبیرباید بر اساس ارزش‌های خبری – که شرح آن در جزوه خبرنویسی در پنج دقیقه رفت- به جمع کردن نشریه بپردازد.

  • محمد گازرانی
۲۱
تیر

تا حالا با خودت فکر کرده ای در گیر و دار این تهاجم فرهنگی و درگیری های جنگ نرم کجای عالم ایستاده ای ؟ با یزید دست بیعت داده ای  یا در سپاه دلاورمردان حسینی در جنب و جوشی؟

مولایمان علی فرمود در جنگ، خواب را تنها مضمضه نمایید، مثل آبی که در اول وضو داخل دهان می کنید ولی کامل فرو نمی برید و سریع خالی می کنید.

و بدانید اگر شما به خواب فرو رفتید دشمنتان بیدار است.

من نام لم یُنَم عنه.

  • محمد گازرانی
۲۱
تیر

محمد زندی را 5،6 سالی می شود که می شناسم ، یک جلسه به او عربی درس دادم به اندازه ی یک عمر خجالتم داد، همیشه توی مرام پیشش کم آورده ام و این موضوع هم آزارم میدهم و هم شادم می کنم، خوشحال می شوم از اینکه یک چنین رفیقی دارم ، اصالتا لر است و با صفا ، اما از همه ی دوستانی که تا به حال داشته ام متمدن تر است، با این حساب او جمع اضداد است :"لر متمدن". (برای خودت تحلیل نکنی که به اقلیت ها توهین کردم و چه و چه ، چون تقریبا همه ی دوستان صمیمیم لرند پس خودم هم یک جورایی  لر شده ام پس می تونم با قومیت خودم شوخی کنم ، به کسی هم ربطی نداره).

محمد دانشگاه آزاد اراک درس می خواند و ترم های آخر را پشت سر می گذارد ، گرچه من با محمد از نظر سیاسی اختلاف نظرهای بزرگی دارم اما ... .

وبلاگ محمد را برایتان لینک می کنم تا با نظرات یک اصلاح طلب میانه رو آشنا بشوید ، اصلاح طلبی که شدیدا پشتیبان ولایت فقیه است تا به مملکت آسیبی نرسد.

راستی، محمد فقط سیاسی نمی نویسد، مثل متن زیبای زیر:

  • محمد گازرانی
۲۱
تیر

رهبر معظم انقلاب:تاکنون هیچ کتابی نخوانده و هیچ سخنی نشنیده‌ام که صحنه‌های اسارت مردان ما در چنگال نامردمان بعثی عراق را، آن چنان که در این کتاب است به تصویر کشیده باشد. این یک روایت استثنایی از حوادث تکان دهنده‌ای است که از سویی صبر و پایداری و عظمت روحی جوانمردان ما را، و از سویی دیگر پستی و خباثت و قساوت نظامیان و گماشتگان صدام را، جزء به جزء و کلمه به کلمه در برابر چشم و دل خواننده می‌گذارد و او را مبهوت می‌کند. احساس خواننده از یک سو شگفتی و تحسین و احساس عزت است، و از سویی دیگر: غم و خشم و نفرت. ۱۳۹۱/۶/۲

  • محمد گازرانی
۲۰
تیر

نان ماشینی

ای کاش شهردار، شهر را دار می زد و شیرازه شرارتش را از هم می پاشد و شرش را کم می کرد و شهد شیرین زندگی روستایی را به مردم می چشانید. دِه ها را دَه برابر می کرد و شعور شهرگریزی را آموزش می داد.

گرچه...

گرچه دیگر روستایی هایمان هم نان ماشینیِ شور جوش شیرین دار، دارند و شیر هموژنیزه می نوشند.

نه! اینطوری فایده ای ندارد! باید خودمان را روستایی کنیم، ساده بپوشیم، ساده بنوشیم و ساده شکم را پر کنیم.

***

آسمان تعطیل است

بادها بیکارند

ابرها خشک و خسیس ، هق هق گریه خود را خوردند

من دلم می خواهد دستمالی خیس، روی پیشانی تب دار بیابان بکشم

دستمالم را اما افسوس، نان ماشینی در تصرف دارد

...

...

...

آبروی ده ما بردند

 

"شادروان قیصر امین پور"

  • محمد گازرانی
۲۰
تیر

محمد حسین مرادی از بچه های دست به قلمه که خودش فکر میکنه توی شعر به اندازه نثر  موفق نیست، محمد حسین دبیرستان نمونه درس خونده و حالا هم رفته تهران و برای خودش علوم سیاسی می خونه.

خیلی شدید ، شعر های محسن رضوانی رو دوست داره و خیلی شدیدتر  شخصیت این شاعر رو دوست داره که هر کس یکی دو بار رضوانی را دیده باشه به محمد حسین حق میده .

محمد حسین یه وبلاگ داره که در نوع خودش جالبه، اگه دوس داشتی بهش سر بزنی اسم وبلاگش اسرابه ، "اسراب" یعنی دسته ای از پرندگان.اگرم دوس داشتی خودش رو ببینی ،این روزا محمد حسین زیاد به ما سر می زنه شمام بیاید تا دور هم باشیم ، بهتون قول میدم خوش بگذره.

  • محمد گازرانی
۲۰
تیر

سال اول که وارد دانشگاه شدم  ، برای نشریه دانشگاهمان یک داستان نوشتم، اما انقدر سطح داستان را پایین دیدم که اصلا به سردبیر تحویلش ندادم ، اما سردبیر که از ماجرا بو برده بود انقدر اصرار کرد که آخر داستان را از چنگم در آورد.داستانم که چاپ شد خیلی ذوق کرده بودم  ، آخر اولین بار بود که یک نوشته از من چاپ میشد اما از سر غرور یا هر چیز دیگر، اصلا خوشحالیم را بروز ندادم!

یکی دو ماهی گذشته بود که از نا کجا آباد به من زنگ زدند ، تلفن را جواب دادم:

الو سلام ، بفرمایید

سلام ، آقای گازرانی؟

بله ، بفرمایین.

از جشواره نشریات دانشجویی مزاحمتون میشم ، شما رتبه ی اول داستان نویسی رو توی کشور کسب کردید و به اردوی ساری دعوت شدید. میتونید تشریف بیارید؟

  • محمد گازرانی
۲۰
تیر

دو قدم بالا تر از کتابستان، حرم مطهر امامزادگان واجب التعظیمی است که همیشه منشاء خیر و برکت اراک بودند و هستند ، از برکات جدیدشان برای کتابستانِ ما این بود که در نماز جماعتهای آنجا با جوانی آشنا شدیم که اهل قلم است ، شعر هم می گوید ، کارش آنقدر درست است که در کودکی هایش شعرهایش را "مجله ی سلام "چاپ می کرده است.

امین شمسی دو تا وبلاگ دارد که بد نیست سری بهشان بزنی:

  • محمد گازرانی